نویسنده: ابوالعباس احمد بن علی قلقشندی
بررسی، ترجمه و تعلیق: هادی عالم زاده
پژوهش های نسخه شناسی، سال اول، دفتر اول، زمستان 1395
نتایج جستجو:
دوره مجازی خوانش و کاوش آشنایی با قرآن
ثبت نام تا اطلاع ثانوی متوقف شده است.
در دوره مجازی خوانش و کاوش آشنایی با قرآن اثر ریچارد بل و ویلیام مونتگمری وات آموزشها از طریق وب با امکان دسترسی آفلاین به متون و صوت کلاس، و پرسش از مدرس از طریق ایمیل صورت میگیرد.
■ کد تخفیف
کد تخفیف: 20off
زیر نور ماه
زیر نور ماه روایتگر زندگی طلبۀ جوانی است به نام «سید حسن» كه بنا دارد لباس روحانیت بپوشد. درحالیكه همدورهای های او بدون هیچ دغدغهای درصدد تهیۀ عبا، قبا و عمامه هستند، سید حسن در رابطه با راهی كه رفته و ادامۀ آن به خصوص در این شکل و شمایل جدید دچار تناقضهایی شده است و از پوشیدن این لباس سرباز میزند، ولی به احترام پدرش لباس را تهیه میكند. فیلمنامهنویس و کارگردان به جنس تناقضهای سید حسن اشاره ای نمیکنند و تا پایان فیلم هم چیزی دستگیر بیننده از این جهت نمیشود. در همین حال و هوا، پسر بچۀ دستفروشی به نام «قاسم» لباسهای سید حسن را میدزدد و او با رفتن به دنبال او با فقر و فلاكت انسانهایی آشنا میشود كه با قاسم زندگی میكنند و با آنها ارتباط برقرار میكند و به گمانش خدمت به خلق بهتر از مسیری بود که در صدد پیمودنش بود. در یک صحنه از زیر نور ماه که یکی از همین فقرای دوست قاسم و ساکن منطقۀ حاشیهای بالای شهر تهران، زیر پل ولایت (اتوبان نیایش، بعدها هاشمی رفسنجانی)، دچار کمر درد میشود، سید حسن از پارچۀ عمامه بهعنوان شال کمر استفاده میکند تا درد او را کمی تسکین دهد. استفادۀ مؤثری از پارچهای که هیچ شائبۀ ریاکاری در آن نیست. شاید این برای اولین بار در تاریخ نهاد روحانیت است که در فیلمی تصویری از مواجهۀ عرفی با لباسی که مقدس انگاشته میشود به نمایش در میآید.
سید حسن سرانجام به حوزه بازمی گردد و در «زیر نور ماه» قانع میشود که لباس روحانیاش را بپوشد. با همین لباس سپس به دنبال قاسم میرود كه در كانون اصلاح و تربیت به سر میبرد. سید حسن زندگی جدید را آغاز میكند و کارگردان همچنان تصویری و روایتی برای بیننده از جنس آن دغدغهها و از چگونگی حل آنها ندارد. ژانر فیلم اجتماعی اخلاقی است و اشارهای ناقص هم به نظام آموزشی و تربیتی روحانیون شیعی دارد.
اجارهنشینها
اجارهنشینها داستان یك واحد آپارتمانی است كه وارث آن نامعلوم است و زیر نظر مباشرِ مالکِ متوفای خانه اداره میشود. مباشر، با همكاری دلال بنگاه معاملات املاک، قصد تصاحب و فروش خانه را دارد و از این رو از تعمیر اساسی آپارتمان سرباز میزند تا مستأجران را از زندگی در آن خانه سیر و بیزار کند. مستأجران كه به ماجرا پی بردهاند برای چارهجویی و مشورت به سراغ بنگاه رقیب، در همان منطقه، میروند. آنان متوجه میشوند كه حكم تخلیهای كه دریافت كردهاند و مباشر مدعی آن است به علت مجهول الوارث بودن ملک فاقد اعتبار است. سپس مستأجران برای تعمیر آپارتمان عدهای كارگر ساختمانی استخدام میكنند. مباشر از راه میرسد و به آنها اعتراض میكند و كار تعمیر متوقف میماند.
شبی بارانی منبع بزرگ آب آپارتمان، كه بالای پشت بام قرار دارد، سقوط میكند و بساط همه را بر هم میزند. روز بعد مأموران شهرداری به مستأجران اعلام میكنند كه آپارتمان به اقساط به آنها واگذار خواهد شد.
اجارهنشینها طنزی هوشمندانه و اجتماعی است که شاید استعارهای است از جامعۀ کلنگی ما.
خلاصه ای از مطالعات فنی آجرهای بوکان
نویسنده: لیلی نیاکان
باستان شناسی و هنر ایران (32 مقاله در بزرگداشت دکتر عزت الله نگهبان)، به کوشش عباس علیزاده، یوسف مجیدزاده، صادق ملک شهمیرزادی، مرکز نشر دانشگاهی، 1378
چهارشنبه سوری
چهارشنبه سوری روایتی است از زندگی یك خانوادۀ ایرانی در یک روز از صبح تا پاسی از شب در چهارشنبه سوری، یعنی سهشنبۀ آخرین هفته هر سال مطابق تقویم هجری شمسی و به تعبیر عرفی شب چهارشنبه.
نزدیک عید نوروز است و همه مردم مشغول خانهتکانی و استقبال از سال نو هستند. دختر جوانی به نام «روحانگیز» که خود را آمادۀ ازدواج میکند، روز سهشنبۀ آخر سال برای کار به خانۀ خانوادهای متوسط وارد میشود. فضای پر تنش و غمانگیز خانه، به همراه غوغای انفجار ترقههای چهارشنبه سوری فضایی بیثبات و ناآرام در داخل و خارج خانه به وجود آورده است. «مژده»، خانم مالک خانه، در هیئتی سراپا سیاه و با حرکاتی عصبی، حالتی غریب دارد. او به رابطۀ همسر خود و زن همسایه مشکوک شده و زندگی خانواده در آستانۀ نابودی است. دست آخر مرد، به ظاهر در نظر همسرش تبرئه میشود و پیش از عید آشتی میکنند؛ هرچند تنهایی و دوری عاطفی آدمهای قصه ادامه خواهد داشت.
چهارشنبه سوری از اولین کارهای اصغر فرهادی است که پس از شهرتش بهتر دیده شد. چهارشنبه سوری روایت بازتاب ناامنی خانوادگی و طلاق عاطفی در بستری از ناامنی اجتماعی است. تنشهای اجتماعی و آلودگیهای صوتی چگونه تنشهای درونی را تشدید میکنند؟ و چگونه میتوان از آنها رهایی یافت؟
بادکنک سفید
بادکنک سفید از جمله فیلمهایی است که در خاطرۀ جمعی ایرانیان حک شده است. داستان دربارۀ دختر خردسالی به نام «راضیه» است که در لحظات پایانی سال برای خرید ماهی سفرۀ هفتسین عید نوروز از مادرش یک پانصد تومنی میگیرد، اما اسکناس را گم میکند. راضیه در تلاش برای پیدا کردن اسکناس، با آدمهای مختلف و اتفاقات جالبی روبهرو میشود. چیزی به پایان سال نمانده که راضیه با کمک برادر و چوبِ یک بادکنکفروش غریب اسکناس را پیدا میکند. راضیه ماهی را میخرد و به خانه میرود. لحظۀ تحویل سال نو فرا میرسد. همه به خانههایشان رفتهاند، اما پسرک بادکنکفروش که یک بادکنک سفید به چوبش وصل است، جایی ندارد که برود.
شاخت، یوزف، اسلام شناس آلمانی-انگلیسی
نویسنده: سعید عدالتنژاد
دانشنامه جهان اسلام، جلد 26، 1397
قرمز
«هستی» كه همسرش فوت كرده و یك دختر كوچک دارد با مردی متمول به نام «ناصر» ازدواج میكند. ناصر مرد بدبینی است و همیشه به هستی شک دارد و او را مورد ضرب و شتم قرار میدهد و هر بار كه زن تقاضای طلاق میكند با معذرتخواهی از او و ابراز عشق، او را به خانه باز میگرداند. تا اینكه یكبار وقتی هستی تصمیم قطعی میگیرد، او با ترفندی دخترش را گروگان میگیرد و با كشاندن هستی به خانۀ مادرش؛ با همدستی خواهرش، هستی را حبس میكند و طوری او را كتک میزند كه بیهوش میشود. ناصر كه به اشتباه فكر میكند هستی مرده، خواهرش را مقصر میداند و او را میكشد و فرار میكند. هستی كه قبلا با دخترش از خانۀ مادر ناصر گریخته بود به دادگاه میرود و به طور غیابی طلاق میگیرد. بعد از چندی ناصر دوباره به سراغ هستی میآید تا او را بكشد، ولی هستی در دفاع از خود او را میكشد.
قرمز فیلمی است که بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده است.
ناخدا خورشید
ناخدا «خورشید»، ناخدای یک لنج است که با وجود نداشتن یک دست همچنان به دریانوردی ادامه میدهد. دهکدۀ او اما به خاطر بدی آب و هوا و سختی شرایط زندگی محلی است برای تبعید جنایتکاران خطرناک. «خواجه ماجد»، ناخدا خورشید را لو میدهد و بار قاچاق لنج ناخدا به آتش كشیده میشود. دلالی به نام «فرحان» كه میخواهد چند فراری سیاسی را از مرز آبی عبور دهد، با ناخدا خورشید تماس میگیرد. ناخدا كه احتمال میدهد لنجش را مصادره كنند با فرحان همكاری میكند و چند مرد را كه ظاهراً در ترور «حسنعلی منصور»، نخست وزیر، دست داشتهاند به آن سوی آب میرساند.
پس از آن چند تبعیدی نیز از فرحان میخواهند كه اسباب فرار آنان را فراهم كند. ناخدا این بار نیز با اكراه به این ماجرا كشیده میشود. تبعیدیها پیش از فرار، خواجه ماجد و مباشرش را میكشند و مرواریدهای او را میربایند. فرحان و دستیار ناخدا نیز كشته میشوند و در نزاع خونینی كه میان تبعیدیها و ناخدا در میگیرد، همگی از پای در میآیند.