نویسنده: داریوش (سعید) درویشی
فصلنامه تأمــلات فلسفــی، سال سوم، شماره دهم، تابستان 1392، دانشگاه زنجان
در پژوهش حاضر مؤلف کوشیده است از خاستگاهی منطقی، نسبت بین اخلاق، حقوق، و منشور جهانی حقوق بشر را روشن نماید. گزارههای ارائه شده از جانب انسانهـا، بـر دو گونه کلی “توصیفی” و “تجویزی” اند. اصول منشور جهانی حقوق بشر از حــوزه توصیفها خارجاند؛ چون گزارشی از امر واقع به ما نمـیدهنـد. پـس مـاهیتی تجـویزی دارند. ریشه دارترین رشتههای تجویزی، حقوق و اخلاقاند. پس اصول این اعلامیه باید ذیل یکی از این دو دسته صورتبندی شوند. حقوق، در نهایت عبارتنـد از قراردادهـایی که در چارچوبهای زمانی و مکانی محصورند؛ این در حالی است که وضع کنندگان اعلامیۀ حقوق بشر، به این گونه چارچوبها معتقد نیستند. ضـمن ایـن کـه واضـح اسـت وجـود زاویههایی بین اعلامیۀ حقوق بشر و منظومههای حقوقی در کشورهای مختلف، ضمانت اجرای مواد منشور را زیر سوال خواهد برد. در نهایت اصول این اعلامیـه، بـه ناچـار بایـد ذیل حوزه اخلاق صورتبندي شوند. برای نمونه اخلاق کانتی یـا اصـول سـودانگارانه، میتوانند مساعدترین بسترها را برای اصول حقوق بشر مهیا سـازند. البتـه روشـن اسـت که با چنین تحلیلی، ناگزیر هر نقدي بر مطلق بودن موازین اخلاقی، دامان حقوق بشر را نیز خواهد گرفت. همچنین، منشور جهانی حقوق بشر دارای مجموعهای از اصول است که به شکلی ساختاری، نمیتوانند ذیـل اخـلاق بگنجنـد. چرا که اخـلاق تکیـه بـر رابطۀ فرد با دیگران دارد، در حالی که اصول منشور جهانی حقوق بشـر، توضـیح دهنـده رابطۀ دیگران با فرد هستند. به این ترتیب اصول منشور جهانی حقوق بشر، نه خاستگاهی در گزارههای توصیفی دارد و نـه ذیـل حقـوق و اخـلاق مـیگنجـد. لـذا بـا پارادوکسی مواجه است که باید نخست به حل آن پرداخت. به هـر روی روشـن اسـت که در شرایط فعلـی، پـارادوکس مزبـور، اعتبـار منشـور جهـانی حقـوق بشـر را متزلـزل میسازد.نشـور جهـانی حقـوق بشـر را متزلـزل میسازد.