علیاشرف صادقی، عضو فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی میگوید: کلمات بسیاری وجود دارد که سعدی و حافظ و مولوی به صورت دیگری به کار بردهاند و امروزه در نتیجه تحول زبانی به صورت دیگری به کار میرود و ما نمیتوانیم تلفظهای امروز را به زور به تلفظهای قرن هفتم برگردانیم، اصلا نمیشود زیرا عامه مردم اینطور تلفظ میکنند. عدهای آمدند و آنها را غلطهای مصطلح خواندند. اگر منظور این است که تلفظ قدیمیتر صحیح است و تلفظ جدیدتر غلط پس ما نرم و برف را هم باید بگوییم تلفظ جدیدتر است و غلط. اما اینطور نیست زیرا آنها جا افتادهاند و تلفظ قدیمی از بین رفته است.
این زبانشناس و استاد دانشگاه درباره غلطهای مصطلح، اظهار کرد: زبان پدیده بسیار پیچیدهای است زیرا با مغز انسان ارتباط دارد و مغز انسان هم بسیار پیچیده است و هنوز کامل آن را نشناختهاند. زبان دائم تغییر و تحول پیدا میکند. مقداری از علل تحول زبان را هنوز نتوانستهاند دریابند، البته مقداری از علل تحول زبان هم معلوم است؛ مثلا واژههایی که از زبانهای دیگر وارد زبان مبدا میشود. در برخورد زبان فارسی با زبان عربی تعدادی کلمه از عربی به زبان فارسی وارد شده یا واژههایی از زبان فرانسه و انگلیسی به زبان فارسی وارد شده است. علت ورود این کلمات هم مشخص است؛ مثلا مفاهیمی چون حج، خمس، زکات و… را در فرهنگ ایرانی نداشتیم و بعد این کلمات بر زبان فارسی وارد شد یا با آمدن تکنولوژی از غرب به ایران واژههایی نیز همراه آنها آمد؛ کولر، رادیو، تلویزیون، تلگراف و کامپیوتر که بعدها رایانه را برایش ساختند.
او افزود: تغییر زبان هم دلیل فرهنگی دارد و هم دلیل تمدنی؛ زمانی که دو تمدن با یکدیگر برخورد کنند، بر زبان و فرهنگ یکدیگر تأثیر میگذارند و واژههایی با خود میآورند که در جامعه پذیرنده فرهنگ نیست. ما فکر میکنیم در دوران ساسانیان هیچ واژه خارجی در زبان پهلوی نیست اما زمانی که واژهها را ریشهیابی میکنیم میبینیم واژههایی که مربوط به سنگهای گرانبها است مانند الماس و یاقوت و زمرد و سیم اغلب از زبان یونانی آمده است یا کلماتی که مربوط به داروها هستند، اغلب هندی هستند زیرا آنجا سرزمین سرسبزی بوده و گیاهان دارویی در آنجا پرورش پیدا کرده و به ایران میآمدند. یا واژههایی از زبان آرامی و سریانی وارد زبان فارسی شدهاند؛ اسطوخودوس، یاسمن و نرگس از زبان یونانی آمدهاند و یا نیلوفر هندی است.
صادقی با بیان اینکه زمانی که واژهای از زبانی به زبان دیگر وارد میشود، تلفظ آن مطابق زبان پذیرنده عوض میشود، گفت: زبان پذیرنده، قواعد آوایی، واجها و آواهای خود را دارد. مثلا ما در زبان فارسی واجهای «پ»، «گ»، «چ» و «ژ» داریم که در زبان عربی نیست، در زبان عربی «ث»، «ط» و «ح» دارند که ما نداریم. آواها به ندرت از زبانی به زبان دیگر منتقل میشوند. گاه واژهای با آواهایی که گفته شد، وارد زبان عربی شده و بعد شکل معرب آن دوباره به زبان فارسی وارد شده است؛ مثلا جوراب که معرب گوراب است. «گ» آوایی فارسی است که عربها غالبا به «ج» تبدیل کردهاند. یا «گناه»، «جناح» شده است. یا آنها «پ» را که ندارند به «ف» بدل کردهاند؛ مثلا «پارس» به «فارس» تبدیل شده و «پارسی» به «فارسی» و ما آنها را دومرتبه از عربی گرفتهایم؛ یعنی شکل معربش نام زبانِ خودمان و منطقه فارس را از عربها گرفتهایم.
او خاطرنشان کرد: گاه اصل واژههایی که از زبان فارسی به عربی رفته و به اصطلاح عربیزه شدهاند و ما دومرتبه از آنها گرفتهایم، فراموش شدهاند؛ به عنوان مثال «تاج» معرب واژه «تاگ» است که حتی در زبان ارمنی با «گ» باقی مانده است و به «تاجوَر»، «تاگَوُر» میگویند. این درحالی است که ما «تاگ» اصلی را از دست داده و «تاج» را گرفتهایم و الان این واژه، واژه معیار ماست. تعداد واژههای اینچنینی بسیار است.
این استاد زبانشناسی یادآور شد: ما هیچ واژهای را که «ط»، «ض» و «ث» دارد، نمیتوانیم مانند عربها تلفظ کنیم. هر چه «ث» باشد، به شکل «س» تلفظ کنیم زیرا این آوا را در زبان فارسی نداریم. ما در زبان فارسی میگوییم «عَطْر» برخی میگویند تلفظ صحیحش «عِطْر» است. ما چنین چیزی را نمیپذیریم و میگوییم چرا فقط به زیر و زبر این کلمه پرداخته و فقط دیدهاید عربها از کسره استفاده میکنند و ما از فتحه. درحالی که اگر درستی و غلطی در کار باشد باید، «ع» و «ط» را هم مثل عربی تلفظ کنیم که نمیشود و فارسیزبانان آنها را ندارند. گاه برخی از این حرفهای غیرعلمی میزنند.
صادقی با بیان اینکه گاه به دلیل آواشناختی، حروف کلمات را قلب (جابهجایی دو حرف) میکنند، ادامه داد: عوام به عکس میگویند «عسک»؛ عسکش را انداخت. این تبدیل دلیل آواشناختی دارد و زمانی که دو حرف «ک» و «س» کنار هم قرار میگیرند، در زبان فارسی قلب میشود. گاه به واژههای اصیل خودمان که برمیگردیم میبینیم بسیاری از واژههای پهلوی، در زبان فارسی مقلوب شده است؛ به طور مثال ما میگوییم «برف» که در زبان پهلوی به شکل «بفر» بوده یا «نرم» در پهلوی «نمر» گفته میشده است. در واقع زمانی که «ر» در مرحله دوم قرار داشته، گرایش داشته عکس شود و در ابتدا بیاید. در نتیجه «بفر» و «نمر» به «برف» و «نرم» بدل شدهاند. زمانی که زبانشناسان به دنبال علل آوایی آن رفتند متوجه شدند این تلفظ برای ایرانیها آسانتر بوده پس زبان دچار تحول شده است.
او خاطرنشان کرد: کلمات بسیاری وجود دارد که سعدی و حافظ و مولوی به صورت دیگری به کار بردهاند و امروزه در نتیجه تحول زبانی به صورت دیگری به کار میرود و ما نمیتوانیم تلفظهای امروز را به زور به تلفظهای قرن هفتم برگردانیم، اصلا نمیشود زیرا عامه مردم اینطور تلفظ میکنند. عدهای آمدند و آنها را غلطهای مصطلح خواندند. اگر منظور این است که تلفظ قدیمیتر صحیح است و تلفظ جدیدتر غلط پس ما نرم و برف را هم باید بگوییم تلفظ جدیدتر است و غلط. اما اینطور نیست زیرا آنها جا افتادهاند و تلفظ قدیمی از بین رفته است.
این زبانشناس با یادآوری اینکه ما تلفظ کلمات انگلیسی و فرانسه را هم ما مطابق زبان خودمان عوض کردهایم، اظهار کرد: ما تا صد سال پیش در زبان فارسی گفتاریمان خیلی کم «ژ» داشتیم، کلماتی که «ژ» دارند از زبان فرانسه به زبان ما وارد شدهاند اما عوام آنها را با «ج» تلفظ کردند مثلا «آژان» که وارد شد، مردم میگفتند «آجان»، هنوز هم «آجان» میگویند که بعدها واژه پاسبان را زنده کردیم و به جای «آجان»، «پاسبان» گفتیم. یا کلمه «گاراژ» که از فرانسه آمده بود، عوام «گاراج» میگفتند، یا حتی شنیده بودم مردم به میدان «ژاله» میگفتند، «میدان جاله». این تغییر مطابق عادت زبانی زبان پذیرنده بوده است. زمانی که به دنبال دلایل آواشناسی آن رفتم، دیدم تعداد زیادی از کلمات ما که «ز» دارد در مرحله قبلتری «ژ» داشته است. دو کلمه «گاراج» و «آجان» کلمات جدیدی هستند که ما اصلش را میدانیم. البته دیگر گاراژ جا افتاده و بیشتر پذیرفته شده تا «گاراج» اما کسی «آجان» را «آژان» نمیگوید و اگر کسی از این واژه استفاده کند، میگویند خیلی فرنگی است.
او ادامه داد: مرز اینکه کلمهای در زبان معیار و در میان درسخواندگان پذیرفته میشود، کجاست؟ باید بگویم این موضوع مرز مشخصی ندارد، اگر واژه در زبان مردم کاملا جا افتاد و به کار رفت، یواش یواش در زبان خواص هم دیده میشود. مثلا همه ما میگوییم «آجودان» درحالی که اصل این کلمه فرانسه و به شکل «آژودان» است. اما آنقدر آجودان نوشته شده، که کلمه پذیرفته شده است و دیگر کسی «آژودان» را قبول ندارد. ما کلماتی را که خیلی جا افتاده، قبول میکنیم اما زمانی که جا نمیافتد میگوییم غلط مصطلح است. همیشه اینطور بوده است. برخی معتقدند شکل قدیمیتر کلمات که در نوشتهها آمده، شکل صحیح است و شکلهای جدید و تحولیافتهتر غلط است و میگویند غلط مصطلح، اما زمانی که خیلی جا بیفتد و شکل اصلی را از زبان بیرون کند، دیگر میپذیرند و کسی نمیتواند بگوید غلط است، این غلط رایج به مرور پذیرفته میشود.
علیاشرف صادقی با تأکید بر پذیرش این اصل کلی که در طول زمان تلفظ واژهها مانند معنایشان به دلایل مختلف تغییر میکند، توضیح داد: زبان ما فارسی است که در زبان پهلوی به آن «پارسیک» میگفتند و در دوره هخامنشیان میگفتند «پارسیکا». آن زمان آخر کلمات فتحه داشته که به تدریج افتاده است مثلا «دستْ» که «دستَ» بوده است. ما خبر نداریم آن زمان که این فتحه افتاده و این تحول صورت گرفته، عدهای به آن ایراد گرفتهاند یا نه. زمانی که از زبان ساسانیان که به غلط آن را «پهلوی» میخوانیم به فارسی دری آمدهایم، شکل کلمات عوض شده است. کلماتی که «ـه» پایانی دارند، پیشتر «گ» داشتهاند مثلا «بنده» در آن زمان، «بندگ» بوده یا «جامه»، «جامگ» بوده، «نامه»، «نامگ» یا «دانا»، «داناگـ بوده است. کلمات بیشتر از پایان ساییده میشوند، در واقع انرژی گوینده در پایان کمتر است و به تدریج ساییده میشود، در نتیجه واجهای پایانی از واژه میافتد (البته گاه واژهها از ابتدا و میانه هم ساییده میشوند) مثلا «بندگ» میشود «بنده» اما زمانی که جمع میبندیم میشود «بندگان». این «گ» دیگر در پایان واژه نیست که بیفتد بلکه در وسط بوده و حفظ شده است. خب یک فرد عامی متوجه نمیشود که چرا مفرد میشود «بنده» اما زمانی که جمع میبندیم، میشود «بندگان» یا «هفته» زمانی که «ی» نسبت میگیرد، میشود «هفتگی»، «خانواده» میشود «خانوادگی» اما «سرمه»، «سرمگی» نمیشود بلکه «سرمهای» میشود یا « قهوه»، «قهوگی» نمیشود بلکه «قهوهای» میشود. البته گاه این قاعده زبان فارسی را به کلمههای عربی هم تسری دادهایم مثلا «جمله»، «جملهای» نشده بلکه «جملگی» شده است. یا کلمه مغولی «شِحنه» که شحنگی یا «خیمه» را «خیمگی» گفتهاند. البته در مناطقی از خراسان به «مکهای»، «مکگی» و به «سرمه» «سرمگی» میگویند که نشان میدهد در منطقه خراسان این قاعده نسبت به مناطق دیگر قویتر عمل کرده است. الان به کسی که در زبان فارسی بنویسد «قهوگی» میخندند اما کاری به «هفتگی» و «خانوادگی» ندارند.
او در ادامه بیان کرد: «روزنامه» در فارسی «روزنامگ» بوده است که عربها آن را از ما گرفته و میگویند «روزنامج» یا «برنامگ» را از ما گرفته و میگویند «برنامج». زمانی که روزنامج جمع بسته میشود به «روزنامجات» تبدیل میشود و ما آن را از عربی گرفتیم و در ادامه کلمات دیگری ساختیم مثل عطریجات، کارخانجات و ادارجات. خب ادبا بیایند تکلیف اینها را مشخص کنند. ما زبانشناسان میگوییم هرچه اکثریت مردم گفتند، درست است و اگر کلمهای وارد شد تلفظ آنها مطابق تلفظهای بومی زبان پذیرنده تغییر پیدا میکند.
او گفت: زبانشناسان این را نمیپذیرند که وامواژهها را به صورت اصل آنها تلفظ کنند. در زبان انگلیسی «سِنتِر» یعنی مرکز یا «لِتِر» یعنی نامه. اصل این کلمات فرانسوی هستند و آنها میگویند «لِتْر» و «سانتر». هیچ استاد انگلیسی نمیگوید «لِتْر»، تلفظ صحیح واژه است و دیگر نگویید «لِتِر». یا «لوسْـتْر» کلمه فرانسوی است که سه حرف صامت پشت هم دارد و چون ما در زبان فارسی، کلماتی که در پایان سه صامت پیاپی داشته باشند نداریم آن را به «لوسْتِر» تبدیل کردهایم. یا میگوییم «تمر» اما مینویسیم «تمبر» با سه صامت پشت هم که برای راحتی تلفظ «ب» را انداختهایم و کسی نمیگوید غلط است. در دوران سربازیام در سیستان و بلوچستان، شخصی بود که پاکت نامه و تمبر میفروخت و «تمبر» را « تَمبَر» تلفظ میکرد که در گویش آنها، درست است اما در فارسی معیار درست نیست. زبانشناسان میگویند ملاک درستی و نادرستی کلمه، جا افتادن، جا نیفتادن و یا به اندازه کافی جا نیفتادن آنهاست. اما باید بپذیریم کلماتی که از زبانهای مختلف، خواه ناخواه وارد زبان ما میشوند، به مرور شناسنامه ملی زبان مقصد را میگیرند و در کشورما شناسنامه فارسی میگیرند.
علیاشرف صادقی در پایان با اشاره به کتاب «غلط ننویسیم» زندهیاد ابوالحسن نجفی گفت: بسیاری از حرفهایی که دوست بسیار عزیز، نجیب و شریفمان در کتاب «غلط ننویسیم» گفته، از دید زبانشناسی غیر قابل قبول است زیرا به تحولات زبانی توجه نشده است اما این کتاب شده کتاب راهنمای روزنامهنگاران و خبرنگاران. ما با ابوالحسن نجفی صحبت کردیم که در ویراست سوم کتاب، از بخشهایی از نظریاتش عدول کند همانطور که در ویراست دوم انجام داد اما عمرش کفاف نداد ویراست سوم آن را چاپ کند و فرشته مرگ او را از میان ما برد.
منبع: ایسنا