داستان فیلم روسری آبی حکایت یک کارخانهدار میانسال در زمینۀ ربسازی و صاحب مزرعۀ کشت گوجهفرنگی به نام «رسول رحمانی» است که بعد از مرگ همسرش، روزگار را به انزوا میگذراند و هر از گاهی دخترانش به او سر میزنند. در مزرعۀ او دختر جوانی به نام «نوبر کردانی» کار میکند که مسئولیت زندگی مادر معتاد، برادر نوجوان ولگرد و خواهر کوچکش را بر عهده دارد. در اثر مسائلی، توجه رسول به نوبر جلب میشود. در ابتدا تلاش میکند برای او پناه و معیشتی درخور فراهم کند، اما بهتدریج دل به او میبازد و سرانجام به طور موقت و پنهانی عقدش میکند و درحالیکه مادر نوبر به خاطر مواد مخدر زندانی شده است، برادر نوجوان او را هم تحت پوشش خود قرار میدهد.
ماجرا رفته رفته به گوش دو دختر رسول میرسد و با تمهیداتی نظیر تهدید و تطمیع نوبر و گرد آوردن بزرگان فامیل در مقابل رسول، سعی میکنند از آنچه گمان میکنند رسوایی است جلوگیری کنند، ولی رسول که در اثر این حرکات دچار حملۀ قلبی هم شده است، ناگهان خانه و اموال و زندگیاش را رها میکند و زندگی با نوبر را انتخاب میکند؛ انتخابی که فرجام چندان مطمئنی برایش تصور نمیشود.
روسری آبی پنجمین فیلم سینمایی رخشان بنیاعتماد محصول سال ۱۳۷۳ است. بنی اعتماد این بار مضمون عشق میانسالی را دستمایۀ اثرش قرار داده است. برای خواندن چند مقاله در نقد و بررسی این فیلم اینجا را کلیک کنید.