مفهوم حکمت همواره یادآور ویژگیهایی است که از حکیم در ذهن نقش میبندد. حکیمان در همۀ فرهنگها از جمله اسلام و ایران انسانهاییاند که سنجیده، دقیق و کم سخن میگویند و رفتاری پسندیده و توأم با آرامش دارند. این آرامش و این دقت و گزیدهگویی از چه ناشی میشود؟ آیا مبتنی بر دانشی نظری (فلسفی) است که تفسیر حکیم از زندگی را با تفسیر دیگران متفاوت کرده است یا صرفا مبتنی بر اعمالی است که از سر اخلاص (نسبت به هدف اعم از خدا یا هر هدف مقدسی) و از سر معنادار دانستن زندگی از شخص حکیم سرمیزند. از این رو گفتهاند مفهوم حکمت رابطۀ وثیقی با فلسفه و دین پیدا میکند و مؤلف در مقدمه کوشیده است این رابطه را توضیح دهد.
با ورود اسلام به ایران مفهوم حکمت در قلمروهای مختلفی مانند شعر و ادبیات و اندرزنامه ها ظهور و بروز پیدا کرد. از این روست که به کسانی مانند ناصرخسرو، فردوسی، نظامی گنجهای، و سنایی لقب “حکیم” دادهاند. حکمت در نظر اینان موهبتی است که انسان را شایستۀ زندگی سعادتمندانه میسازد و اساسیترین معرفتی است که انسان خداشناس و خداترس را میسازد. در کتاب مفهوم حکمت در تصوف و عرفان اسلامی که در اصل رسالۀ دکتری پروانه عروج نیا بوده تعریف حکمت در فرهنگ ایران باستان، یهودیت، و مسیحیت به طور خلاصه و در منابع اسلامی و در برداشتهای فیلسوفان مسلمان کمی با تفصیل بررسی شده است. این کتاب علاوه بر مقدمه دارای سه فصل است. در فصل اول نشان میدهد که در قرن اول این فقط عالمان مسلمان نبودند که لقب حکیم داشتند. مؤلف در فصل دوم به مفهوم حکمت در متون تعلیمی صوفیه تا پایان قرن هفتم میپردازد و با نگاهی تاریخی مشخصههای تصوف پس از قرن پنجم را میکاود، از جمله این که چگونه مفهوم عشق به ادبیات فارسی راه یافت. در فصل سوم به عرفان نظری ابن عربی و مفهوم حکمت نزد او پرداخته است.
پروانه عروج نیا مدیر گروه مطالعات عرفان در دانشنامه جهان اسلام است و مقالات بسیاری در این دانشنامه دارد. او در اثر خودش مفهوم حکمت در تصوف و عرفان اسلامی باید دلیل تفکیک تصوف و عرفان و صوفی و عارف را هم بیان میکرد. آیا اینها مترادفند یا متمایز؟ چرا؟