سنت نقد ادبی در ایران هیچ گاه آن گونه که شایسته بود، شکل نگرفت و مورد توجه واقع نشد. بنابر این همانند آنچه در کشورهای صاحب ادبیات شاهد هستیم، نقد ادبی در این دیار هویتی مستقل و درخور اعتنا پیدا نکرد.
با همه این احوال بودند انگشت شمار چهره هایی که در حد و اندازه بضاعت خود، کوشیدند به نقد ادبی به عنوان یکی از باید های بالیدن ادبیات، به خصوص ادبیات مدرن توجه کرده و به شکلی متداوم به آن بپردازند. در این میان عبدالعلی دستغیب صرف نظر از دیدگاه های متفاوتی که درباره کم و کیف آثارش وجود دارد، از شاخص ترین چهره ها است که بیش از نیم قرن در این زمینه قلم زده و با چنین تداوم چشمگیری از جایگاهی ویژه به عنوان یک منتقد ادبی برخوردار شده است. چهره ای که تنها به نقد و ملزومات آن پرداخته و هیچ گاه این ضرورت یا نیاز را احساس نکرده که همانند بسیاری از منتقدان ادبی سال های دور و نزدیک، میان منتقد یا داستان نویس، منتقد یا شاعر و…. در نوسان باشد.
در میان آثار پرشمار و گوناگونی که از دستغیب برجای مانده مجموعه کتاب های نقد آثار او که به نویسندگان و شعرای فارسی پرداخته، از اهمیت ویژه ای برخوردارند. چون هم به شأن تقدم و هم به لحاظ تعدد در نوع منحصر به فرد هستند. دستغیب در این مجموعه که انتشار آن از اواخر دهه چهل آغاز شد، آثار اغلب چهره های مهم ادبیات معاصر را مورد نقد و بررسی قرار داده است، نویسندگانی همچون صادق هدایت، محمد علی جمال زاده، صادق چوبک، غلامحسین ساعدی، م.ا. به آذین، احمد شاملو و … .
شیوه کار دستغیب در جملگی این کتاب ها کم و بیش مشابه بوده، او ابتدا با یک مقدمه که به شکلی تندگذر به شاخص ترین ویژگی های نویسنده موردنظر اشاره دارد، پیش زمینه ذهنی لازم برای ورود خواننده به متن را به وجود می آورد و در فصل بعدی به سراغ زندگی آن نویسنده رفته و سرگذشت او را با اشاره به آثاری که در هر دوره نوشته و یا چرخش های عملی و نظری کارنامه اش مورد توجه قرار داده و در فصول بعدی کتاب نیز به بررسی وجوه گوناگون و آثار مختلف چهره مورد نظر می پردازد.
با توجه به چنین الگویی دستغیب در کتاب حاضر ابتدا به تبیین جایگاه جمال زاده در ادبیات ایران پرداخته که او را درجایی نه اندازه صادق هدایت بالا و نه اندازه محمد حجازی پایین در نظر می گیرد و سپس با استفاده از نامه معروف جلال آل احمد به جمال زاده دست روی مهم ترین چالش زندگی و کارنامه جمال زاده می گذارد و آن چیزی نیست جز دور افتادن او از وطن به مدت چند دهه و ناآگاهی او از تغییر و تحولات به وجود آمده در طول این سال ها که منجر به کهنگی مضمون و سبک آثارش شد.
دستغیب در مجموع معتقد است که جمال زاده در آغاز کار خود با «یکی بود، یکی نبود»، نسبت به داستان مدرن کمتر نگاهی محافظه کارانه داشت. ولی در ادامه هرچه سن و سالش بالا رفته، تغییر عقیده داده و رویکردش محافظه کارانه شد، به همین دلیل نقش مهم و تاثیرگذارش محدود به همان دوره اول کارش شد که اعتبارش در ادبیات داستانی جدید ایران نیز به همان دوره وابسته بود.