چهار میراث حیات «استیون هاوکینگ»

چهار میراث حیاتِ «استیون هاوکینگ»

چند سال پیش چالشی به راه افتاده بود به نام «کارزار سطل یخ». در این چالش سطل یخی را به یاد بیماران خاصی بر سر خود خالی می‌کردند. چالشی که مانند بسیاری دیگر از انواعش به ابتذال کشیده شد و ابزار خودنمایی بیشتر سلبریتی‌های جهانی و وطنی شد. به هر روی آن به اصطلاح کارزار یادآور بیماری بود به نام (ای ال اس). بیماری نادری که متاسفانه هنوز راه درمانی برای آن یافت نشده است. «استیون هاوکینگ»، فیزیکدان شهیر، در اوج جوانی به این بیماری مبتلا شد و طبق علم پزشکی باید ظرف دو تا نهایتا پنج سال می‌مرد. اما هاوکینگ تا بیش از چهل سال بعد از آن بیماری هم به حیات خود ادامه داد. حیاتی که اگرچه در محدودترین حالت ممکن بود اما به لحاظ دستاوردهای علمی پربارتر از میلیون‌ها نفر انسان کاملا سالم بود. این فیزیکدان و کیهان‌شناس اواخر سال گذشته در سن 76 سالگی درگذشت تا کرسیِ نیوتن در دانشگاه «کمبریج» فعلا خالی بماند. در رابطه با زیست علمی این دانشمند با دکتر موسی اکرمی که علاوه بر فلسفه هم در کیهان‌شناسی تالیفاتی دارد و هم در فیزیک و ریاضی مطالعات فراوانی داشته است گفت‌وگویی انجام دادیم.

 

  • استیون هاوکینگ یکی از معدود فیزیکدانان و کیهانشناسانیست که شهرت جهانی پیدا کرده بود. این شهرت را شما مدیون نظریات شاذ و بدیع او در حوزهی علم میدانید و یا بیشتر شرایط خاص بیماری او باعث شهرت جهانیش شده بود؟

به نظر من هردو مورد. هاوکینگ از زمان دانشجویی نشان داد که دانشجوی بسیار مستعدی است.  زمانی که دکترایش را گرفت بواسطه نظریه‌اش در رابطه با سیاهچاله‌ها و تلاش‌هایش در رابطه با کیهان‌شناسی به شهرت رسیده بود و من هم که در آن زمان دانشجوی فیزیک بودم، او را می‌شناختم. این شهرت را او مدیون سه نظریه بدیع‌اش بود؛  او سعی کرد که نسبیت را با مکانیک کوانتومی پیوند دهد و توانست تابش مخصوصی را که در سیاهچاله‌ها رخ می‌دهد کشف کند. بعلاوه، به همراه دانشمندی دیگر توانست آن «تکینگی» اولی را نشان دهد. همزمان با انتشار این نظریه‌ها در 1979 خبردار شدیم که هاوکینگ درگیر بیماری نادری به نام «ALS» شده است و افسوس می‌خوردیم که برای چنین استعدادی، همچین اتفاقی رخ داده است. اما هاوکینگ توانست شرایطی را که اگر هرکس دیگر به آن دچار می‌شد به نابودی کشیده و افسرده می‌شد و یا حداقل از جهان علم و ارتباط با دیگران فاصله می‌گرفت، کاملا برعکس کند. این اتفاق بی‌سابقه است. من کسی را نمی‌شناسم که در چنین شرایط جسمانی‌ای که پزشکان معتقد بودند نهایتا دوسال دیگر بیشتر زنده نیست، چنین اراده به زنده ماندن داشته باشد. او از وضعیتی که دچار شده بود به بهترین وجه ممکن استفاده کرد. هم موقعیت آکادمیک خودش را که در سطح بسیار بالایی بود و صاحب کرسی نیوتن بود حفظ کرد، هم شاگردان بسیار خوبی پرورش داد و هم‌اینکه مقالات بسیار خوبی منتشر کرد. او تا همین اواخر همواره سرکارش حاضر می‌شد. به جز این دو وجهی که شما برشمردید و توضیح دادم، هاوکینگ وجه سومی هم داشت که آن بردن علم به میان توده‌ها بود. در زمینه‌ی عمومی کردن علم و کیهان‌شناسی افرادی مانند «آیزاک آسیموف» را داشته‌ایم که این کار را انجام دهند و در کشور ما هم شناخته شده هستند، اما در نه گستردگی کاری که هاوکینگ انجام داد. او در کتاب «تاریخچه زمان» نشان داد که مخاطبان بسیار زیادی را می‌توان در حوزه‌ی تخصصی جمع کرد. همانطور که می‌دانید این کتاب بیش از 240 هفته پرفروش‌ترین کتاب جهان بود.

  • در رابطه با همین کتابها که به نحوی علم را ساده و در واقع آن را عمومی میکند، نظریات مخالف و موافق زیادی مطرح است. شما در رابطه با اینکه علومی مانند فیزیک و کیهانشناسی چنین ساده شود و در دسترس عموم قرار گیرد نظرتان چیست؟ مزایا و معایت چنین اتفاقی چیست به نظرتان؟

به هر روی هر پدیده‌ای هم مزایای خودش را دارد و هم معایب، اما من در کل موافق این اتفاق هستم که دستاوردهای بسیار پیشرفته علمی تا آنجا که ممکن است برای عموم توضیح داده شود. مهم است که مردم عادی هم از دستاوردهای علمی و فعالیت‌های دانشمندان مطلع باشند. کشورهای مختلف برنامه‌های گوناگونی دارند برای اینکه علم را در معرض عموم قرار دهند. به‌خصوص در کشورهایی که مردم مالیات می‌دهند و دولت می‌خواهد نشان دهد که این مالیات‌ها صرف چه چیز می‌شود تا برای فعالیت‌های بیشتر علمی درخواست مالیات بیشتری کند. همچنین مردم هم تشویق شوند که فرزندانشان را برای تحصیل در حوزه‌ی علم تشویق کنند. بنابراین دلایل و دلایلی دیگر می‌توان گفت که نفس نوشتن این کتاب‌ها خوب است. اما مهم است که چه کسی این کار را انجام دهد. بعضی از دانشمندان چنان درگیر مسائل نظری هستند که توان انجام این کار را ندارند. در واقع نوع شخصیت آن‌ها به گونه ای است که حاضر نیستند از برج عاج خود پایین بیایند. البته این عیب نیست و آن‌ها بیشتر درگیر مسائل نظری خودشان هستند. اما بعضی مانند «ژرژ گاموف» این روحیه و توانایی را دارند. او  به یک معنا جمع‌بندی کننده نظریه «بیگ بنگ» است. شاید اگر گاموف تنها همان راه نظری را ادامه می‌داد، مردم کمتر با او و دستاوردهای علمی‌اش آشنا می‌شدند. اما این مرد بخش عمده‌ای از زندگی‌اش را صرف آشنایی مردم با علم و ترویج آن در جامعه کرد. گاموف خیلی شهرت پیدا کرد و کتاب‌هایش هم بسیار تاثیرگذار شد. این تاثیرگذاری شاید به معنایی ماندگار نباشد و ممکن است سی سال دیگر کسی کتاب گاموف و یا استیون هاوکینگ را نخواند، اما در کل مزایای این کار بیش از معایبش است. ولی باید به این نکته توجه داشته باشید که کسی می‌تواند اینکار را به خوبی انجام دهد که روش روایت کردن و روانشناسی مردم را بداند و یا از دستیارانی کاربلد در این زمینه استفاده کند. هاوکینگ به مانند گاموف توانست به این توفیق دست یابد و حتی از گاموف هم شهرت بیشتری پیدا کرد و البته بخشی از این شهرت نتیجه وضعیت جسمانی خاص او بود.

  • این بحث هم پیش میآید که دانشمند چه مطالبی را میتواند عمومی کند؟

دانشمند تا آنجا که ممکن است باید …..میان آنچه که جزو دستاوردهای نسبتا پذیرفته شده جامعه علمی است با آنچه که نظر شخصی خودش است، تا حدی فرق بگذارد. آنچه که به یک معنا از سوی جامعه علمی به مثابه نظریه‌هایی که از تایید نظری بالایی برخوردار است، باید خیلی با احتیاط سخن بگوید. از سوی دیگر نباید اندیشه‌های غیر علمی را وارد نظرپردازی خود و ترویج علم‌اش کند و باید حوزه علم را از دیگر حوزه‌ها جدا کند. ما پنج دستگاه باور مدعی شناخت داریم؛  علم، دین، اسطوره، فلسفه و عرفان که هرکدام مرز، موضوع، روش‌شناسی خاص خودشان را دارند. ضمن اینکه می‌توان این‌ها را به گفت‌وگو و تعامل با یکدیگر واداشت، اما حل کردن دو حوزه از این پنج حوزه کار سهمگین و خطرناکی است. بنابراین اگر دانشمند در ترویج مسائل علمی‌اش بخواهد وارد حوزه‌های دیگری بشود، استفاده بخواهد بکند مثلا در بحث‌های حوزه‌ی فلسفه، چه در تایید و چه در رد، از رسالتی که می‌خواست برعهده بگیرد دور شده است.

  • وقتی مباحث پیچیدهی حوزهی کیهانشناسی مثلا و یا فیزیک به زبان ساده و همه فهم تقلیل پیدا میکند، ممکن است این شبهه برای مخاطبان بوجود آید که بر این مسائل به خوبی مسلط شده اند و خود را صاحبنظر بدانند. شما این تالیفاسد را برای ساده سازی علم قبول دارید؟

بله این عارضه وجود دارد. بسیاری ممکن است با خواندن این کتاب ابتدا فکر کنند که مسئله خیلی ساده است و دانشمندان خیلی ساده به این دستاوردها رسیده‌اند و همچنین گمان کنند که خودشان می‌توانند ادامه دهنده راه دانشمندان باشند و به یک نوع نظربافی روی بیاورند و فکر کنند که کارشان در ادامه کار دانشمندان است. این تلقی خیلی خطرناک است. همانطور که ما دیده‌ایم که افراد گوناگون با خواندن این کتاب‌ها تحت تاثیر قرار می‌گیرند و بدون نگاه انتقادی به ترویج نظریات غیر علمی اقدام می‌کنند. بعلاوه، ممکن است برای مردم این گمان پیش آید که مثلا استیون هاوکینگ هم این حرف‌ها را بافته است و وقتی به این سادگی این حرف‌ها را بیان می‌کنند خیلی راحت هم به این حرف‌ها رسیده است. در صورتی که او و هرکس دیگری که یک کتاب عمومی می‌نویسد با آن اشرافی که در حوزه تخصصی خودش پیدا کرده است، سال‌های سال تمرین متمادی، حل کردن مسئله، وقت گذاردن بر روی معادلات بسیار پیچیده ریاضی و فیزیک و مجهز بودن به مبانی بنیادین فیزیک نظری توانسته آرام آرام چند کلام به زبان عمومی سخن بگوید. مثلا پشتوانه کتابی مانند تاریخچه زمان هزاران صفحه فیزیک نظری و کیهان‌شناسی قرار دارد. اگر مترجم، مترجم قابلی باشد و یا کسانی در جامعه باشند که در حوزه‌ی ترویج علم کار می‌کنند، این‌ها با احساس مسئولیت مزایا و مضار این کتاب‌ها را بیان کنند و مردم بدانند که با این کتاب‌ها به صورت بهداشتی برخورد کنند و هرکس هر مطلبی را که عرضه می‌کند لزوما نپذیرند و شیفته نشوند.

 

  • نظریات هاوکینگ در رابطه با آفرینش، هستی، آفریدگار و … خیلی سر و صدا کرد و نقل محافل گوناگون شد. اما به نظر میرسد که هاوکینگ در بیان این نظریاتش از پارادیم علم خارج شده است و در فلسفه به یک معنا ورود پیدا کرده است. به نظر شما نظریات او در این زمینه چقدر قابل اعتناست؟

در رابطه با ورد به دستگاه دیگر کاملا سخن شما درست است. یعنی اگر آن 5 دستگاه معرفتی که برشمردم را قبول کنیم، که یکی از آن‌ها علم و دیگری فلسفه است، بی‌گمان دو نگاه متفاوت است. فیلسوف نگاه خاص با روش شناسی خاص خود را دارد. دانشمند هم به همین ترتیب. البته این دو می‌توانند با یکدیگر تعامل داشته باشند و به یکدیگر کمک کنند. اما وقتی فیزیکدان در مقامی قرار می‌گیرد که فیلسوف است و فلسفه می‌ورزد، در اینجا باید به وظیفه خودش و کاری که در حال انجام دادن آن است به خوبی آگاه باشد. همان طور که ذکر شد هاوکینگ دانشمند بزرگی بود، هرچند ممکن است نظریاتش روزگاری رد شوند و نظریاتی دیگری جایگزینش شوند، اما وقتی وارد حوزه‌ی فلسفه می‌شد، به نظر می‌رسد که جانب احتیاط را از دست داده بود. کیهان‌شناس می‌تواند در رابطه با لحظات آغازین جهان سخن بگوید، اما همانقدر که علم به او اجازه می‌دهد، بیش از آن سخن بگوید، وارد دیگر حوزه‌ها شده است. در این صورت چه در مقام تایید و چه در مقام  رد سخنانش دیگر در شأن یک دانشمند نیست. در این حوزه ها به نظر می‌آید که هاوکینگ دور از احتیاط عمل کرد  و نتایجی از دستاوردهای علمی گرفته است که این‌ها ما را به آن سخنانی که مثلا در کتاب طرح بزرگ گفته است نمی‌رساند. البته هرکس می‌تواند اندیشه خود را بیان کند و بگوید این اندیشه من است، اما این را نمی‌تواند بر دستاوردهای علمی خودش مبتنی کند، دستاوردهای علمی‌ای که هنوز لزوما محقق نیستند.

  • به نظر شما بزرگترین میراثی که استیون هاوکینگ برای بشر باقی گذاشت، چیست؟

به  نظر من او چهار میراث باقی گذاشت. یکی میراث مهم او در حوزه‌ی کیهان‌شناسی، دو، آن شخصیت خاص خودش که توانست با اراده قوی براین نقص وحشتناک جسمانی‌اش غلبه کند. نقصی که توان هرگونه حرکتی را از او سلب کرده بود و این آدم توانست با قدرت و اراده تمام خود را سرپا نگه دارد. سومین میراث او همین کتاب‌های عمومی‌ای بود که منتشر کرد و توانست علم را به میان توده‌ها ببرد. اگرچه در بعضی موارد جانب احتیاط را از دست داد اما در کل آثار او به خصوص کتابی مثل تاریخچه زمان، بیشتر سودمند بودند تا زیان‌آور. و در آخر فعال بودن این انسان در حوزه های گوناکون و واکنش نشان دادن به مسائل مختلف اجتماعی سیاسی از جمله میراثش برای بشر است. از جمله این واکنشها نقد او بر حملۀ آمریکا به ویتنام بود که در روزگاری ابراز کرد که هنوز کامل از پا نیافتاده بود و دیگر کنش اجتماعی مهم او تا همین دو سال پیش این بود که حاضر نشد به اسرائیل سفر کند و آخرین آن موضع گیری‌اش در برابر انتخاب ترامپ بود، او همیشه نسبت به حوادث پیرامونش، حساس بود. از نظر من این چهار میراث از او یک شخصیت طراز اول و جاودانه ساخته است. کسانی که زندگی‌نامه او را خواهند نوشت، لازم است که به این چهار وجه مرتبط با هم در زندگی او توجه کنند. شاید اگر این مشکل جسمانی برای او پیش نمی‌آمد آن اراده پولادینش به کار نمی‌افتاد تا بتواند یک کیهان‌شناس بزرگ شود. البته او از نوجوانی به طبیعات، فیزیک و ریاضیات علاقه بسیار زیادی پیدا کرد اما شاید این اتفاقی که برای جسم‌اش افتاد اراده‌اش را قوی‌تر کرد و تا آن‌جایی که می‌شد از مغزش کار بکشد و آن را حفظ کند. در کل هاوکینگ انسانی ماجراجو بود که هم شیفته علم بود و هم به سیاست توجه داشت. می‌توان او را شهروند درجه یک جهانی نامید که نسبت به نوع بشر و محیط زیست حساسیت فراوانی داشت.

 

  • جناب دکتر، مرحوم آقای دکتر مجید اکبری از همکاران شما در دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقات هم سال گذشته بر اثر همین بیماری (ALS) از دنیا رفتند، اما ایشان به مانند هاوکینگ نتوانستند زیاد در برابر بیماری دوام بیاورند.

بله متاسفانه همین طور است. ایشان روحیه‌ی معلمی بسیار بالایی داشتند و دائما با دانشجویان در تعامل بودند. در اواخر عمر هم ریاست دانشکده الهیات و فلسفه را برعهده داشتند. متاسفانه امکاناتی که برای کمک کردن به ادامه زندگی این فرد نیاز بود در اختیارش قرار نگرفت.  من شنیده ام که چهارده نفر در خدمت هاوکینگ در طول عمرش بودند. آیا در ایران ما این امکان وجود داشت که حتی یک نفر با بودجه دولتی یا دانشگاه در خدمت مرحوم دکتر ‌اکبری باشد؟ شاید اگر او هم در شرایط مناسبی قرار داشت بیشتر می‌توانست زندگی کند. شنیدم او در سه ماهه آخر زندگی اش قصد داشته چیزهایی بنویسد و برای همین منظور دستگاهی برای او تهیه می‌شود که متاسفانه آن دستگاه دزدیده می‌شود و ضربه‌ی شدید روحی بر او وارد می‌شود. او متاسفانه نتوانست مطالب زیادی از خودش باقی بگذارد. استیون هاوکینگ این شانس را  داشت که در انگلستان و در دانشگاه آکسفورد درس خوانده و در کیمبریج استخدام شده بود. کسانی که اطرافش بودند از او به خوبی پرستاری کردند و شرایطی فراهم کردند که استعداد او به بهترین نحو ممکن به بار بنشیند.

گفتگو کننده: علی ورامینی

این گفتگو قبلا در روزنامه همشهری 18 فروردین 1397 صفحۀ حکمت و زندگی چاپ شده است. اما در اینجا متن با کمی تصحیح و ویرایش درج شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این جا یک سایت کتاب فروشی نیست.

هدف اول و غیر انتفاعی ما معرفی بهترین ها در میان انبوه آثار است.
در عین حال امکان خرید هم دارید.

×
تمام حقوق برای وب سايت آثار برتر محفوظ است. © 1387 - ۱۴۰۳