در کتاب قبض و بسط تئوریک شریعت سخن از بشریبودن و تاریخیبودن و زمینیبودن معرفت دینی میرفت و اینک در کتاب بسط تجربۀ نبوی سخن از بشریت و تاریخیت خود دین و تجربۀ دینی میرود. به عبارت دیگر این کتاب رویۀ بشری و تاریخی و زمینی وحی و دیانت را بدون تعرض به رویۀ فراتاریخی و فراطبیعی آن، بلکه با قبول و تصدیق آن میکاود و باز مینماید و میکوشد تا توضیح دهد که شاهد ماورای طبیعت وقتی جامۀ طبیعت به تن میکند و شهسوار ماورای تاریخ وقتی پا به میدان تاریخ مینهد، چه پیچشها در اندامش میافتد و چه غبارها بر چهرهاش مینشیند و ذاتیاتش در محاصرۀ کدام عرضیات میافتند و اطلاقش تختهبند کدام قیود میشود.
بسط تجربه نبوی شامل مباحثی در حوزۀ دینشناسی است که عبدالکریم سروش آنها را در سخنرانیهایی به مناسبتهای گوناگون ایراد یا درمجلاتی چاپ کرده است. مبحث اول همنام کتاب یعنی بسط تجربه نبوی نام دارد. سروش از وحی با عنوان «تجربۀ دینی» یاد میکند و دین را عصارۀ تجربههای روحی و اجتماعی پیامبر معرفی میکند. او معتقد است پیامبر دو سطح تجربه (برونی و درونی) داشت و به مرور زمان، در هر دو، مجربتر شد و اسلام محصول گسترش این تجربههای پیامبر است. از نگاه او هم پیامبر انسان است و هم اطرافیان او، پس تجربه او نیز انسانی است و از مواجهۀ این عناصر انسانی آئینی انسانی زاده میشود. به اعتقاد او عمر پیامبر در تعامل تجربه و واقعیت گذشته است و هر چه پیامبر کامل شده دین او کاملتر شده است.
موضوع بحث دوم کتاب دربارۀ ذاتی و عرضی بودن دین است. سروش معتقد است دین ذاتی و ماهیتی ارسطویی ندارد بلکه مقاصدی دارد که این مقاصد ذاتیات دین هستند. عرضیات اسلام از نظر او بدین شرح میباشند: 1. عربی بودنِ زبان است که میتوانست زبان دیگری جای آن را بگیرد. 2. فرهنگ اعراب 3. تصورات و تصدیقات و تئوریهای دین 4. حوادث تاریخی وارد در قرآن و سنت 5. پرسشهای مؤمنان و مخالفان و پاسخهای وارده بر آنها 6. احکام فقه و شرایع دینی 7. جعلها، وضعها، و تحریفاتی که مخالفان در دین کردهاند 8. توانایی و وُسع مخاطبان دین. ذاتیات دین هم از نظر وی عبارتند از: آدمی خدا نیست، بلکه بندۀ خداست (اعتقادی). سعادت اخروی مهمترین هدف زندگی آدمی و مهمترین غایت اخلاق دینی است (اخلاقی). حفظ دین و عقل و نسل و مال و جان مهمترین مقاصد شارع در حیات دنیوی است (فقهی). سروش بر این باور است که از هیچ امر عَرَضی به هیچ امر ذاتی نمیتوان رسید. از نگاه وی اسلام اعتقادی عین ذاتیات و اسلام تاریخی عین عَرَضیات و مسلمانی در گرو اعتقاد و التزام به ذاتیات است و دینشناسی نظری به معنای بازشناختن ذاتیات از عرضیات و اجتهاد فقهی مستلزم ترجمۀ فرهنگی عرضیات است.
بحث سوم کتاب دربارۀ دین حداقّلی و حداکثری است. سروش به دین از جنبههای مختلف مانند فقه، علوم انسانی، و اخلاق مینگرد و با آوردن گزارشاتی نشان میدهد که تمامی اینها نظامی حداقلی دارند نه حداکثری. از نظر او تاریخ نشان داده است که دائماً بر معرفت دینی افزوده میشود و این افزایشها منوط به استخراج از کتاب وسنت نیست بلکه پارهای از آنها کشف و تجربۀ خود دینداران است. از نظر سروش حتی هدایت دین هم حداقلی است و به سوی تزاید و تکامل و بسط پیش میرود. از نگاه وی کامل بودن دین که در قرآن آمده است به معنای جامعیت دین نیست چرا که جامع یعنی دربرگیرندۀ همه چیز. پس کامل بودن به این معناست که دین نسبت به هدف خود در آن حوزهای که برای عمل و رسالت خود برگزیده است چیزی کم ندارد. دین در قلمرو فقه و اخلاقیات و جهانبینی و غیره حداقلها را داده و کامل عمل کرده است و نقصانی در آن نیست. سروش در پایان اضافه میکند که با اجتهاد و بسط آنها قلمرو دین از حداقلی بودن خارج نمیشود و دین همیشه اقلی خواهد ماند. کسانی که انتظارات گزافی را نسبت به دین برمیانگیزند رفته رفته مشروعیت و مقبولیت خود دین را از آن میستانند.
دو مبحث بعدی در بسط تجربه نبوی دربارۀ خاتمیت پیامبر است. از نظر سروش با رحلت پیامبر نبوت خاتمه یافته است و دراین مرحله بشر به بلوغ فکری دست یافته است. پس انسان با عقل ومنطق واستدلال خود میتواند دست به اجتهاد در دین بزند و به عبارتی دین را عقلانی کند. در آخر کتاب مجموعهای از سخنرانیهای سروش با عناوینی همچون «نو کردن ایمان»، «تفسیر متین متن»، «راز و راززدانی» آمده است.
این کتاب را پیامبرنامه نیز میتوان نامید؛ چرا که سراپا از بسط دین به تبع بسط تجربۀ درونی و بیرونی پیامبر حکایت میکند و وحی رسالت را تابع شخصیت رسول میشمارد. خاتمیت نبوت را مقتضی و موجب ختم حضور نبی در عرصۀ دینداری نمیگیرد و بر این حضور به خاطر تأمین طراوت تجربههای دینی انگشت تأکید مینهد و عمدۀ سخن در آن مربوط به منزلت کانونی شخصیت بشری پیامبر در تشریع و تجربۀ دینی و نقش ولایت او در تداوم دینداری است.