تفرج صنع مجموعۀ برخی مقالات و گفتوگوهای مطبوعاتی عبدالکریم سروش در موضوعات علم اخلاق، فلسفۀ علم و تکنولوژی و علوم انسانی است.
هفتهها و ماههایی که این مصاحبهها انجام میشد و تحریر مییافت، ایامی پر التهاب بود و نام علوم انسانی در مخاطب ناآشنا نفرت و وحشت را با هم بر میانگیخت؛ نفرت از علومی که به صورت علم مینمایند و به واقع علم نیستند و وحشت از دانشهایی که جمعی شعبدهباز برای بندنهادن بر پای مستضعفان و ربودن سرمایۀ ایمان آنان پرداخته و برساختهاند و به امتهای ستمکشیده به تزویر و فریب فروختهاند. غوغای سختی در معاندت و معاضدت این علوم برآورده بودند و از دو طرف کشمکش عنیفی میرفت.
دامنۀ نزاع رفتهرفته فراختر شد و آتش طعن در خرمن همۀ علوم تجربی افتاد و شک نیاوردگان کردۀ یقین، ناآزمودگان فضول آیین، تاریخپرستان برهانستیز، و سفسطهستایان علمگریز، همه بر یکدیگر سبقت میجستند و در ذکر عیوب و رذایل این فنون دُرّ سخافت میسفتند. یکی از حوالت و تقدیر تاریخی این علوم سخن میگفت و از انحطاط و احتضار تفکر در مغرب زمین خبر میداد و دیگری نادانسته روشهای فرسوده و رسواشده و طشت از بام افتادهای را چون درونبینی به منزله طُرق نوین و نامکشوف عرضه میکرد. و سومی فلسفه را به جای علم تجربی مینهاد و گمان باطل میبرد که فی المثل قدما در علمالنفس همان را و بلکه بهتر از آن را گفتهاند که معاصران در روانشناسی جدید میگویند. و چهارمی ظنیبودن این علوم را به رخ میکشید و بر آن لعن و نفرین میفرستاد.
در چنین فضای سنگین و سربآلودی بود که مقالات «علوم انسانی …» تولّد یافت، بدین آهنگ که دستکم آشکار کند که نزاع بر سر چیست و این دانشهای مظلوم چراست که چنین مطعوناند و نسبت آنها با فلسفه و شریعت کدام است و آیا از یکی به جای دیگری میتوان بهره جست، و از همه مهمتر دانشگاههای ما با این علوم چه باید بکنند و آنها را در کجا بنشانند، و اسلامیکردن این علوم چه معنی و چه شیوهای دارد، و در قیاس با سایر علوم تجربی چه نقصانها و ناتوانیهایی دارند و آیا اصولا علم انسانیِ تجربی، با مسائل و متدی خاص خود میتوان داشت یا نه.