نویسنده: سعید عدالتنژاد
ویژهنامۀ پرسش (ضمیمۀ اندیشه و علوم انسانی روزنامۀ اصفهان زیبا)، شمارۀ دوم، شهریور 98، ص6-7.
چگونه میتوان امیدوار زیست؟
امید یعنی همواره انگیزۀ کافی در آدمی برای تصمیم گرفتن، انتخاب کردن و سپس عمل به آن وجود داشته باشد. پس همه چیز، بنابراین تعریف، به وجود یا عدم انگیزه و به شدت و ضعف آن بستگی پیدا میکند. ناامیدی یعنی بیانتخابی و بیعملی. حال ببینیم چه عواملی باعث ایجاد و تقویت انگیزۀ انتخاب و عمل میشوند (شروط ایجابی) و چه عواملی باعث تضعیف یا حتی از میان رفتن آن (شروط سلبی). گفتنی است آنچه در این جا در خصوص شروط ایجابی و سلبی مینویسم با توجه به اوضاع و احوال زیست ما در این زمانه و این آب و خاک است. بعلاوه، در این یادداشت بنای برشمردن همۀ عوامل و شروط نیست و تنها از زاویه یا زاویههایی خاص به مسأله نگاه شده است و مهمترین استدلال بر درستی این نسخه یک تجربۀ زیسته یا نیم قرن و اندی زندگی به گمان خودم امیدوارانه است. از این رو، اگر کسی با محتوای این نسخه به هر دلیل یا علت مخالف است میتواند به نسخههای دیگر عمل کند. بسیار امیدوارم که این نوشته را سیاستمداران، رهبران دینی، و همۀ سلبریتیها از هر نوعش نخوانند، از آن رو که محتوایش به سود آنان و برای آنان نیست ولی برای انسانهای متوسط الحال و غیرمشهوری است که میخواهند از دورۀ کوتاه عمر خویش در حد توان بیشترین استفاده را ببرند. امیدواریام از این روست که همۀ طبقاتی که برشمردم خوشبختانه فرصت ندارند که چنین یادداشتی را بخوانند و اصلا برایشان اهمیت ندارد. این جمله را از آن رو نوشتم که بگویم این یادداشت برای امیدوار زیستن مخاطبانی خاص دارد.
مؤثرترین عامل در امیدوار زیستن این است که ما چه موضوع یا مُتعلَّقی را برای امید انتخاب میکنیم. منظورم این است که به چه چیز قرار است دل ببندیم. هر چه این چیز یا این موضوع جزئیتر، شناختنیتر، و قابل دسترستر باشد، میزان امید به تحقق آن بیشتر خواهد بود. پس باید از انتخابهای جزئی، قابل شناختن، دست یافتنی (غیرموهوم)، و مرتبط با زندگیمان آغاز کنیم. مسیر را باید اینگونه طراحی کرد: انتخاب یک موضوع جزئی ساده، روشن (قابل شناختن)، و قابل دسترس و سپس به عمل درآوردن آن. دوباره انتخاب موضوعی ساده، روشن، در دسترس و دوباره تحقق آن. هر بار این فرآیند تکرار شود امید به توانایی و ابتکار در آدمی قوت میگیرد و زمینه را برای قدم بعدی آماده میکند. انتخابهای پیچیده، طرحهای بلند مدت، موضوعات غیرقابل شناختن، غیردسترس (موهوم)، و بیرون از ارادۀ شخصی من مضر به حال زیست امیدوارانهاند. هر یک از این صفتها را باید توضیح دهم و خواننده هم آنها را جدی بگیرد. این صفتها مترادف نیستند و برای زیبائی متن نویسنده آنها را ردیف نکرده است بلکه هر یک نقشی دارند. موضوع ساده و جزئی به گمانم نیاز به توضیح ندارد.
اما هر امر ناشناختنی نمیتواند مُتعلَّق یا موضوع امید قرار گیرد، چرا که راهی برای شناخت آن نیست و نمیتوان بر اساس امر ناشناخته و رؤیایی تصمیم گرفت و عمل کرد. به نظر من، هر مابعدالطبیعهای نه قابل شناخت است نه قابل انکار. منکر امور مابعدالطبیعی نیستم ولی امکان شناخت آن را منتفی میدانم. ممکن است به امور مابعدالطبیعی به هر دلیلی یا علتی ایمان داشت ولی نمیتوان این امور را شناخت. پس این امور نمیتوانند موضوعات مؤثری برای امیدوار بودن باشند. تفصیل این نکته را به جای دیگری باید موکول کرد اما خواننده این یادداشت باید آن را جدی بگیرد و دربارۀ آن تأمل کند. هر امرِ موهوم یا غیرقابل دسترس هم نمیتواند موضوع امید باشد، مثلاً اگر کسی امید داشته باشد که چند ماهه یک زبان غیرمادری را یاد میگیرد، یا روزی بر اسب سفیدی (بنزی لاکچری) سوار میشود و همۀ ایران را که سهل است همۀ اروپا را میبیند چنین انسانی زود ناامید و افسرده خواهد شد؛ چرا که به موضوعی غیرقابل دسترس دل بسته بود. تلاش محض آن هم با عجله برای امیدوار بودن کافی نیست بلکه باید هدف هم کاملا شناختهشده و قابل دسترس باشد. کتابهای روانشناسی بازاری که موفقیت را در توصیۀ اعتقاد به توانستن هر امری موکول میکنند فقط برای بازار فروش آن کتابها یا سخنرانیهای مبلغان آن مناسب است. ممکن است بگویید کسانی را دیدهایم که با همین نگرش به موضوعات ناشناخته و موهوم به موفقیتهای بزرگ دست یافتهاند. میگویم سخن ما در نسخۀ معقول برای اکثریت جامعه است و سخن بر سر امور شانسی و اتفاقی نیست. باز ممکن است بگویید همۀ کسانی که به مصرف مواد مخدر، از هر نوعش مادی یا معنوی، رو میآورند به موضوعاتی ناشناخته و موهوم دل میبندند و امیدوار میشوند و چه بسا بر اساس آن عمل میکنند. میگویم منکر این کارکرد مواد نیستم ولی نسخۀ من برای انسانهای خردمند است و اگر کسی یا کسانی دلبستۀ امور ناشناختنی و موهوماند و گُمان میکنند زندگی خوبی دارند خوشا به حالشان. در نگاه کلان اجتماعی هم دولتها میتوانند تا وقتی مصرفکنندگان این مواد (از همه نوعش) ضرری به حال دیگر شهروندان ندارند بیخیال آنان شوند و ثروت کشور را صرف بازپروری، دستگیری، و کنترل آنان نکنند. در عوض درآمدها را صَرف پرورش انسانهای خردمند امیدوار کنند و قوانینی بگذارند که هر مصرفکنندۀ مواد مخدر، از هر نوعی، حق ورود به سطوح مدیریتی جامعه را ندارد. راستی اگر ده درصد بودجههای نظامی و انتظامی و ستادهای مبارزه با این و آن را صرف بورسیههای تحصیلی و مهارتی میکردند چه نتایج چشمگیری را شاهد بودیم.
میماند صفت «بیرون از ارادۀ شخصی من». اگر امید داشته باشم که روزی در جوار منزل ما فضای سبز بینظیری ایجاد خواهد شد و هر روز صبح میتوانم برای ورزش کردن به آنجا بروم، من به موضوعی دلبستهام که تصمیم دربارۀ آن و تحقق آن به تصمیم و انتخاب شخص من مربوط نیست. ایجاد فضای سبز در یک منطقه به مطالعات شهری، بودجه دولتی، و به دهها عامل دیگر بستگی دارد که از قلمرو اختیار من خارجند. همین طور اگر امید داشته باشم دولت برای من خانه، بیمارستان، و امکانات تحصیلی فراهم میکند و دیر یا زود مرا به امیدها و آرزوهایم میرساند، دیر یا زود ناامید و افسرده میشوم. اما اگر تصمیم بگیرم از امکاناتی که در شهری یا کشوری دیگر برای کسانی فراهم شده و امید به رسیدن به آن برایم موضوعی جزئی، شناختنی، دست یافتنی و تحقق آن تا حدودی تحت ارادۀ من است میتوانم تصمیم به مهاجرت بگیرم و این تصمیم در قلمرو قدرت و ارادۀ من است. اشتباه نکنید مهاجرت مساوی با دست یافتن به همۀ موضوعِ امید نیست ولی امری است که تصمیم و نسبتا تحقق آن در اختیار من است. اگر امید داشته باشم که پلیس همواره امنیت مرا تأمین میکند با دیدن و تجربه چند سرقت قطعا ناامید و مأیوس میشوم. اما اگر بنایم بر این باشد که بخش اعظمی از امنیتم را باید خودم تأمین کنم امیدوارتر زندگی میکنم و کمتر آسیب میبینم. در این حالت، حوادث غیرمترقبه و مواردی که کاملا اختیار تصمیم و عمل از من گرفته میشود مستثنا هستند. در این جا برای توضیح بیشتر این صفت از نظریۀ امانوئل کانت، فیلسوف آلمانی قرن هجدهم، در مسائل سیاسی و اخلاقی استفاده میکنم.
کانت برای حجیّت اوامر اخلاقی به منبع دین یا دستور خدا باور نداشت. کانت میگفت که ما به قانون اخلاقی از آن رو احترام میگذاریم که قانونی است که ما، در جایگاه موجودات معقول، آن را برای خود وضع کردهایم. در قلمرو قانون اخلاقی ما صرفاً رعیت نیستیم؛ حاکم و قانونگذار هم هستیم. در نظریۀ سیاسیاش، او بر این بود که آدمیان نمیتوانند قانوناً به قوانینی محدود شوند که از سر ترسِ از قدرتِ دولت بر آنها تحمیل شده باشد؛ چنین قوانینی آدمی را برده میکند، نه شهروند. قوانین فقط تا جایی معتبرند که ما در فرآیند وضع آنها مشارکت کرده باشیم و از این رو از سَرِ اختیار به آنها رضایت دهیم. بر همین قیاس، کانت میگفت قانون اخلاقی ما را به سبب رضایتِ اختیاریمان محدود میکند، رضایتی که از طریق مشارکتمان در وضع آن نشان داده میشود. کانت در نظریه سیاسی پیرو روسو بود و باور به «خویشفرمایی» آدمیان داشت. اما او این مفهوم را به قلمروی فراتر از سطح امور سیاسی بسط داد و بر این باور بود که قانون اخلاقی قانونی است که از طرف خود ما بر ما وضع میشود. من در بحث امید و امیدوار بودن از مفهوم «خویشفرمایی» کانت استفاده میکنم. باید به موضوعاتی امید ببندیم که تا حدود زیادی انتخاب و عمل به آنها در قدرت ما هستند و مستقیما به تصمیم ما در زندگی مربوط میشوند. این درست است که در زندگی اجتماعی بسیاری از تصمیمها به عوامل متعدد بستگی دارند ولی سخن در اینجا بر سر امید بستن است. امید به موضوعاتی که تصمیم و اجرای آنها غالبا به عوامل دیگری جز تصمیم من وابستهاند حاصلی جز ناامیدی و افسردگی ندارد. تا این جا از عوامل ایجابی امید سخن گفتم اما نکاتی هم در باب عوامل سلبِ امید.
واقعیت این است که همۀ رهبران دینی، رهبران احزاب و گروههای سیاسی، همۀ سلبریتیها، و همۀ تریبونداران در پی جلب مخاطبان بیشترند و برای این کار از انواع شگردهای تبلیغاتی استفاده میکنند. انسانِ خردمندِ امیدوار کسی است که این واقعیت را بداند و به این شگردها نگاهی انتقادی داشته باشد و درست و نادرست آن را تمییز دهد و بدانها امید نبندد. ایجاد انگیزه و امیدهای این جماعتها بیش از آن که برای من و شمای خواننده مفید باشد بیشتر برای اهداف جمعی و شخصی آنان مفید است. پس بیایید همان طور که حال و روز شخصی ما برای بسیاری از این جماعتها اهمیت ندارد ما هم به رفت و آمدها، سخنان، ادا و اصول، و خطابههای آنان بی توجه باشیم و امید نبندیم. این درست است که ما تا حدی اسیر تصمیمهای همین جماعتها هستیم ولی حداقل میتوانیم گِرهِ اِسارتمان را به دست خودمان محکمتر نکنیم. انتخاب گزینشی کتابها، رسانهها، فیلمها، و خبرها، با این معیار که کدامیک برای من سودمند است، حال من را خوش میکند و امید تازه به من میبخشد، راه چارۀ امیدوار زیستن است. سرسپاری به انتخاب سردبیرِ خبر رادیو و تلویزیون از هر نوعش، سرسپاری مطلق به تصمیمهای اهل سیاست، فقدان نگرش انتقادی به کانالهای ورود اطلاعات همه و همه موجب سلبِ امید میشوند. مثلاً صَرف وقت برای دانستن ملاقاتهای سیاسیون داخل و خارج با یکدیگر که معمولاً گزارشهای بیخاصیت با زبانی خشک و دیپلماتیک از آنها به بیرون درز میکند چه حاصلی برای من و شما دارد. نگاهی به صفحات اخبار سیاسی و اقتصادی و اجتماعی با همین نگرش بیندازید و صدها نمونه دیگر به مثالم اضافه کنید. همۀ این موارد سلبِ امید میکنند.
ممکن است بگوئید این نسخۀ تو گونهای خودخواهی است. میگویم بله خودخواهی است ولی هر خودخواهی مذموم نیست. وقتی من با انتخابهایی به فکر بهبود خودم هستم مرادم از این خود فقط خود جسمانی نیست بلکه خود روحانیام را هم شامل میشود. آن کتاب، مقاله، فیلم، موسیقی، و عمل خیری که حالم، اعم از مادی و معنوی، را خوب میکند، و مرا به احسان به دیگران و دوست داشتن آنان، به انجام دادن دقیق وظیفه، به پویایی بیشتر برای ایجاد امید در خودم و دیگران تشویق میکند چرا باید خودخواهی ممدوح نباشد. وقتی تصمیم به انتخاب و عمل به انتخاب دائر مدار قدرت ما است چه جایی برای ناامیدی و افسردگی باقی میماند. بیایید انتخاب شغل، دوستان، کتابها، مقالهها، نوع اخبار، نوع لباس، نوع خوراک، و حتی انتخاب خویشان خود را تا حد امکان به تصمیم و قدرت عمل خودمان (خویش فرمایی) موکول کنیم و به جبرهای اجتماعی تن ندهیم تا جایی برای ناامیدی و افسردگی باقی نماند. سخن را با این مثل روسی به پایان میبرم: آينده به كسى تعلق دارد كه مىداند چگونه منتظر ننشيند.
>>> برای دانلود رایگان مقاله عضو شوید