گزارشی از ترجمه عربی شاهنامه
البته فردوسی بین تودۀ متوسط عرب با گرایشات ملی طبعا به دلیل زبان تندش نسبت به تازیان محبوب که هیچ بلکه منفور هست، و او را از شعوبیۀ تندرو و از رافضیان متعصب میدانند و همان دو بیت شاید الحاقی شاهد آنهاست:
زشیر شتر خوردن و سوسمار عرب را به جایی رسیده ست کار
که فر کیانی کند آرزو تفو بر تو ای چرخ گردون تفو
را از اغلب عربها با ترجمه زیر میتوانید بشنوید:
مِن شُرب لَبَن الابل وأكل الضب بلغ العرب مبلغاً أن يطمحوا في تاج الملك؟ فتباً لك أيها الزمان وسُحقاً
اما بین اهالی فرهنگ و دانشگاهیان عرب زبان، فردوسی جایگاه ویژهای دارد؛
من نخست به یک اشتباه رایجی اشاره کنم که بسیاری گمان میکنند که با هزاره فردوسی در سال ۱۳۱۳ش در تهران و توس بود که جامعه عرب با شاهنامه آشنا شد. این ادعایی کاملا پوچ و بیاساس است.
ادعای تاریخی من، روندی کاملا معکوس را نشان میدهد. اولا پیش از هزاره فردوسی ما دست کم سه ترجمه از شاهنامه را به عربی شاهد هستیم، و ثانیا در هیچ یک ازتذکرههای فارسی، مطلقا نامی از ترجمههای عربی شاهنامه به میان نیامده و ایرانیان از ترجمههای عربی شاهنامه کاملا بیاطلاع بودند تا اینکه مستشرق بزرگ ادوارد براون در تاریخ ادبیات ایران به دو ترجمهی عربی از شاهنامه اشاره کرد؛
در اوایل قرن هفتم ۶۲۱ه.ق ادیب و فقیهی به نام «ابنبُنداری» شاهنامه را به درخواست یکی از شاهان سلسله ایوبی در شام به عربی ترجمه میکند و از همین نسخه است که ادوارد براون میفهمد مبنای ترجمه ابن بنداری ترجمه عربي ديگری از شاهنامه متعلق به اثیرالملک نیشابوری در قرن ششم است. تا ۱۹۲۴م یعنی پایان تألیف تاریخ ادبیات ایران جز ادوارد براوان هیچ کس از وجود ترجمه ابنبنداری مطلع نبود مگر دو نفر یکی علامه محمد قزوینی که با براون همکاری داشته و دیگری دکتر عبدالوهاب عزام، ادیب و رئیس و استاد زبان فارسی دانشگاه قاهره و سپس دانشگاه ریاض که سفیر مصر در سعودی هم شد، او بود که براى نخستینبار در کمبریج از نسخه ابنبنداری تصویر برداری کرد. عزام متوجه میشود ترجمه ابنبنداری از شاهنامه أولا به نثر است، گرچه این از دقت آن نسخه نکاسته و حتا جلال خالقی مطلق اذعان کرده که در چاپ شاهنامهاش از آن بهره برده است. و دوم اينكه ترجمه ابنبنداری از ترجمه تفاصیل و جزییات جنگها چشمپوشی کرده است و حجم ترجمهاش تنها دوسوم از شاهنامه را شامل میشود.
دکتر عبدالوهاب عزام تصمیم به تصحیح این دو کمبود گرفت و موارد ترجمه نشدۀ نسخۀ ابنبنداری را هم ترجمه کرد؛ و تمام این روندی که مربوط به چاپ نخست نسخۀ عزام است درست تا ۱۳۱۰ش است در حالی که هزارۀ فردوسی در تهران و توس در مهرماه سال ۱۳۱۳ش برگزار شد و پروفسور عزام خود در این هزاره شرکت و از دست رضاشاه مدال علمی را به خاطر ترجمه و تحقیقاش دریافت کرد.
پرفسور عزام این ادیب دیپلمات در توس قصیدهای ۳۵بیتی هم که در بحر متقارب در رثای فردوسی سروده بود برای میهمانان قرائت کرد که مطلعش این بود:
أبالقاسم إسمع ثناء الوفود تنظّم فیک عقودُ الدُرَر
یعنی: ای فردوسی ستایش هیئتهای ادبا را بشنو که در ستایشت رشتههای مروارید را به نظم کشیدهاند.
أبالقاسم إسمع نشید الخلود یُرتّله فیک کـلُّ البـشر
بشنو کاین ترانهی جاودانگی را که تمامی انسانها به آوای خوش بهر تو میخوانند.
أبـالقاسم إسمع لسان الزمان بخُلدک وهـو الضـنینُ، أقـر
ای فردوسی کلام زمانه را که در بخشش جاودانگی هماره بخل میورزد بشنو که به ابدیت تو اقرار دارد.
نمونه ترجمۀ عزام از دوبیت شاهنامه در مقدمۀ صدصفحهای خود بر شاهنامه:
بناهای آباد گردد خراب ز باران و از تابش آفتاب
پی افکندم از نظم کاخی بلند که از باد و باران نبیند گزند
یخرّ علی الدهر کل بناء بقطر السحاب و حرّ ذُكاء
بنيتُ من الشعر صرحاً أغر يملّ الرياح و يعي المطر
همهی اینها مربوط به سال ۱۹۳۲م مطابق با ۱۳۱۰ش است، و تازه از این پس بود که در سال۱۹۷۷م جهان عرب، مترجمان دیگری از شاهنامه را چون سمیر مالطی به خود دید که الشاهنامه ملحمة الفرس الکبری را به نثر در بیروت به چاپ رساند یا رجب نجار در ۱۹۸۵ در مجله عالم الفکر نسخهای متعلق به قرن پنجم هجری را با عنوان سیرهٔ فیروزشاه یا الروایة الشعبیة العربیة للشاهنامة الفارسیة چاپ کرد و احتمال داد که متن آن، ترجمه منثور یکی از داستانهای شاهنامه باشد. و همچنان تا امروز كه پژوهشهای تطبیقی مربوط به شاهنامه در جهان عرب بسيار رواج پیدا کرده تا جایی که به عنوان رسالههای دکترای بسیاری از دانشجویان ریاض و مصر و لبنان تبدیل شده که قصهای بس مفصل است.
به نقل (با کمی ویرایش) از کانال تلگرام دکتر مسعود باب الحوائجی