ژیلسون در خدا و فلسفه که حاصل چهار سخنرانی اوست به معنا و مفهوم خدا از منظر چهار دسته از فیلسوفان پرداخته است. در سخنرانی اول خدا در فلسفه یونانی کاویده شده است و در سخنرانی دوم در فلسفۀ مسیحی؛ البته با این فرض که «فلسفۀ مسیحی» ترکیبی معنادار است و این را در جای دیگر تبیین کرده است. در این فلسفه سه گانۀ مسیحیت (تثلیث) با جواهر (اُغنوم) سه گانه نزد فلوطین (احد، نفس کلی، و طبیعت) متناظر میشوند. در سخنرانی سوم خدا در فلسفۀ جدید معنا میشود و مرادش از «جدید» همۀ غیرروحانیونی است که پا به فلسفه گذاشتند و در پی مقاصد مدینه طبیعی بودند نه مدینۀ فاضله ماوراء الطبیعی؛ کسانی مانند دکارت، مالبرانش، اسپینوزا، و جان تولند. ژیلسون در سخنرانی چهارم به خدا و تفکر معاصر میپردازد. مرادش از معاصر اندیشهای است که بر پایه اندیشههای دو فیلسوف بزرگ ایمانوئل کانت و آگوست کنت مبتنی است. اینان مفهوم معرفت را به معرفت علمی تنزل دادند، یعنی شناخت حقایق بر حسب نسبتهای ریاضی. پس با این تعریف، خدا متعلَّق معرفت تجربی نیست و سخن گفتن از الاهیات عقلی صرفا بیهوده گوئی است. کسانی مانند جان استوارت میل، هربرت اسپنسر و امیل دورکهایم از ادامه دهندگان این تفکرند. اما همین کانت با این که در نقد عقل محض اثبات کرد که نمیتوان برهان عقلی بر وجود خدا اقامه کرد، باز هم اصرار داشت که خدا را دست کم به عنوان تصوری وحدت بخش در نظام عقل نظری و نیز به عنوان اصل موضوعی در نظام اخلاقی عقل عملی حفظ کند. تبیین و نقد ژیلسون بر این آراء خواندنی است.
کتاب خدا و فلسفه، پس از کتاب وحدت تجربۀ فلسفی، دومین کتابی است که اتین ژیلسون در آن به تحقیق جدی دربارۀ تاریخ فلسفۀ غرب از دورۀ یونان تا دورۀ معاصر پرداخته است. ژیلسون در آثارش نشان داده است که چگونه پایش را جای پای توماس آکوئینی گذاشته است و باید او را نوتومیست خواند.