کتاب در باب حرف مفت، در اصل، متن سخنرانیای است که فرانکفورت به سال ۱۹۸۵ در دانشگاه یِیل ایراد کرد و آنگاه آن را بهصورت مقالهای در یک مجلۀ دانشگاهی نهچندان شناختهشده و دو سال بعد در مجموعهای از مقالاتش به چاپ رساند. امّا، از قضای روزگار، این سخنرانیِ حالا مقالهشده نرمنرمک شهرتی یافت و سرویراستارِ انتشاراتِ پرینستون را بر آن داشت که در سال ۲۰۰۵ به فرانکفورت پیشنهاد کتابشدنش را بدهد. او حتی، برای اطمینان خاطردادن به استاد از بابت اقبال مخاطبان به اثر، خبرش میدهد که به واسطۀ انتشار مقاله «در باب حرف مفت» در میان اهل فن و تاحدی غیر اهل فن شهرتی به هم زده است.
باری، در باب حرف مفت سرانجام در قالب کتابچهای از سوی انتشارات پرینستون منتشر میشود و پس از اندکزمانی، به فروشی حیرتانگیز دست مییابد و به بیش از شانزده زبان ترجمه میشود.
امّا فرانکفورت در این اثر موجز و عمیق چه میکند؟ او در بخش اعظم جستار میکوشد از خلال بررسی مفاهیمی چون شیّادی، نادرستنمایی، دروغگویی و لافزنی نرمنرمک به ما درکی از مفهوم حرفِ مفت بدهد.
برای انجام این کار، در هر مورد میکوشد شباهتها و تفاوتهای مهم هر کدام از این مفاهیم را با حرفِ مفت نشان دهد. و در انتهای جستار نیز بخشی را به تبیین این واقعیّت اختصاص میدهد که در روزگار ما حرف مفت خیلی زیاد است، و بر سه امر تأکید میورزد: نخست، اوضاعواحوالی است که در آن افراد سوق داده میشوند به اینکه در باب اموری سخن بگویند که آگاهی چندانی از آن ندارند. دومین عاملی که سبب شده است تا ما از هر سو چنین آماج حرف مفت قرار گیریم و چهبسا خود نیز دستی در تولیدش داشته باشیم این اعتقاد رایج است که «مسئولیت شهروند در یک نظام مردمسالار است که دربارۀ هر چیزی، یا دستکم هر چیزی که به ادارۀ امور کشورش ربط دارد، عقیدهای داشته باشد.» و سومین عامل را که در نسبت با دو عامل قبلی عمیقتر است، باید در پارهای از آموزههای فلسفی پساتجدّدگرایانه جست، «در اَشکال متنوع شکاکیتی که امکان هر گونه دسترسی قابل اعتماد ما به واقعیّت عینی را انکار میکند و بنابراین، امکان شناخت چگونگی حقیقی چیزها را مردود میشمارد.»
در این سیاق، افراد صادقبودن نسبت به خود را، در بیرونریختن هر چه به ذهن و ضمیرشان میآید میبینند و روشن است که محصول این وضع چیزی جز افزودن بر حجم حرف مفتها نخواهد بود.