فلسفۀ علوم اجتماعی تألیف سودمندی است که با آوردن مثالهایی زنده از تحقیقات جاری علوم اجتماعی، وضع کنونی این علوم و نسبت آنها با علوم طبیعی تجربی و فلسفه را تبیین و نقد و داوری میکند. غرض از علوم اجتماعی در این کتاب تقریبا تمام علومی است که به نام علوم انسانی هم خوانده میشوند از قبیل علم اقتصاد، جامعهشناسی، مردمشناسی، سیاست، روانشناسی اجتماعی و غیره.
دو فصل نخستین کتاب مصروف توضیح نسبت علم و فلسفه و خدمت فلسفه به علم میگردد. فلسفه در تعریف راین همان است که باید آن را به نحوی دقیقتر «فلسفۀ علم» نامید که فنّی است درجه دوم و مفهومکاو و ابزار اصلیش منطق است. در فصل سوم سخن از این میرود که هر تبیین استوار علمی جامۀ یک قیاس منطقی را بر تن میکند که مقدماتش از میان قضایای ابطالبردار گزیده میشوند. در فصل چهارم خدمات تئوریها به علم مطرح میشود و خواننده با نزاع دامنهدار و پر حاصل رئالیزم و اپریشنالیزم روبهرو میگردد و ظرائف و زوایای یکی از مسائل معضل فلسفۀ علم را به عین عیان میبیند.
تفسیر علّی رفتار در فصل پنجم، باب بحث را بر مشکل تحویل (فروکاستن) میگشاید، و آرزوی مکانیکگرایانی چون هابز را باز مینماید که میخواستند همه چیز از جمله علم رفتار آدمی را به علم فیزیک و مکانیک برگردانند و به جای علم روانشناسی فی المثل فیزیک رفتار را بنشانند.
فصل ششم و هفتم به شرح و نقد آراء وینچ اختصاص مییابد؛ که در آن وحدت و مشابهت علوم انسانی و طبیعی انکار میگردد. در فصل هشتم ابهام در واژۀ فونکسیون و کل و جزء و فرد فرضی و فرد واقعی مورد بحث قرار میگیرد و غایتانگار بودن تفسیرهای فونکسیونالیستی نشان داده میشود.
در فصل نهم بحث مهم پیشبینیهای علمی و امکان حصولشان در علم الاجتماع آمده است. فصل دهم از آغشتگی علوم اجتماعی به ایدئولوژی سخن میگوید و سخن از مارکس، هگل، وبر و مانهایم به میان میآورد.