فلسفۀ اخلاق مطابق نظر نویسنده بنا بوده است که برای دانشجویان و خوانندگان عادی علاقمند به “فلسفه اخلاق” باشد، اما کتاب محتوایی دقیق و سخت خوان دارد و بدون داشتن مقدماتی در این رشته از اخلاق تقریبا امکان فهم آن منتفی است. ابتدا تفاوت اخلاق توصیفی و هنجاری بیان شده است و سپس در پاسخ به این سؤال که خوب زیستن به چه معناست و چرا باید از احکام اخلاقی تبعیت کرد، فرانکنا بر دو نظریه “وظیفهگرایی” و “سود یا مصلحتگرایی” تمرکز میکند. مطالعۀ انتقادی فرانکنا شامل وجوه مثبت و منفی هر یک از این نظریه هاست و در انتها گونهای تعدیل در وظیفهگرایی را انتخاب میکند. او ترکیب عدالت طلبی و وظیفه را مرکبی مطلوب میداند. تأکید فرانکنا بر این است که نمیتوان گفت استدلالهای صاحبان هر یک از این نظریه ها کاملا درست یا کاملا خطاست ولی میتوان دسته ای از آنها را کاراتر و سودمندتر یافت.
هر یک از این نظریهها به “عمل نگر” و “قاعده نگر” تقسیم میشوند. اولی به این معناست که در هر مورد جزئی با توجه به وظیفه یا مصلحت نهایی فرد تصمیم میگیرد به امر اخلاقی گوش کند. اما در دومی یا “قاعده نگر” چنین است که قاعدهای کلی بر جزئیات حاکم است و شخص بر اساس آن قاعده در هر مورد تصمیم به تبعیت از عمل اخلاقی میگیرد. همۀ اینها ابزاری برای پاسخ به این سؤال حیاتی هستند که چرا باید اخلاقی باشیم و چرا باید دیدگاه اخلاقی داشته باشیم.
فرانکنا در فلسفۀ اخلاق در فصل چهارم از دیدگاه فضیلتگرا هم بحث میکند. مبانی اخلاق فضیلت و نقش اسوههای اخلاقی و در نهایت چه مَلَکاتی را فرد باید در درون خویش بپروراند، از جمله مباحثی هستند که از آنها غفلت نشده است. در فصل ششم از معنای توجیه دربارۀ ادعاهای اخلاقی سخن گفته شده است که به لحاظ روشی جا داشت در یکی از فصول مقدماتی کتاب از این ملاک بحث شود ولی فرانکنا ترجیح داده است بعد از بیان نظریههای مختلف به معنای توجیه و موجه بودن رفتار یا تصمیم اخلاقی اشاره کند.