عبدالکریم سروش در قمار عاشقانۀ شمس و مولانا با قلمی تحلیلگرایانه به شرح زندگانی و سلوک معنوی مولانا میپردازد. آنچنانکه وی «زاهد با ترس» و «سجادهنشین باوقار» و «شیخ زیرک» و «مرده گریان» و «شمع جمع منبلان» قصه را پس از «طلوع شمس عشق» در «افق اقبالش»، «زندهای خندان»، «عاشقی پران»، «یوسفی یوسفزاینده» و «آفتابی بیسایه» وصف میکند و او را به توصیف خودِ مولانا، قمارباز عاشق میخواند.