آن مادران، این دختران رمانی اجتماعی است. بلقیس سلیمانی در این داستان رابطه مادر و دختری را روایت می کند که خیلی با یکدیگر تفاوت دارند. در واقع او می خواهد به موضوع و مسئله شکاف نسل ها بپردازد و اینکه تفاوت ارزش ها چگونه می تواند زندگی را دچار بحران کند. همه کاراکترهای پررنگ در این رمان، زنان هستند؛ علاوه بر کاراکترهای اصلی، شخصیت های فرعی حاضر در طول داستان هم زن هستند. همچون اغلب رمان های سلیمانی، شهر خیالی گوران در «آن مادران، این دختران» هم به نحوه زیست دوگانه یک مادر از نسلی آرمانخواه و دختری از نسل آرمانگریز میپردازد. آن مادران این دختران هم در گوران آغاز و در نیمه های داستان رهسپار تهران می شود. دوران کودکی و جوانی مادر داستان در گوران گذشته و ادامه زندگی او در تهران می گذرد. داستان در دنیای امروز ما اتفاق میافتد اما فلشبکهایی هم دارد و در قسمتهایی به سالهای دهه 60 برمیگردد.
در قسمتی از این رمان میخوانیم:
«این روز روز پاره شدن بند ناف بین خودش و آنا هم بود، از آن سالی که اولین بار آنا چند قدمی تا مهدکودک راه رفته بود و او احساس خوب فارغ البالی را تجربه کرده بود سال ها می گذشت، حالا دخترک آماده بود پر بگیرد. آیا او هم آماده بود آنا را پر بدهد؟
چهل سالش بود، نصف موهایش سفید شده بود و چند خواستگار درب و داغان را رد کرده بود. آپارتمانی داشت و حقوق، آیا برای شروعی دوباره این ها کافی بودند؟ اگر آنا مستقل می شد شاید می توانست از نو شروع کند، مگر نه اینکه خیلی از دخترهای هم نسلش هنوز ازدواج نکرده بودند، مگر نه اینکه چهل سالگی سن پختگی است و شکفتن.»