رضا امیرخانی در رمان رهش موضوع توسعه شهری را دستمایه قرار داده و تاثیرات آن را بر عرصههای زندگی انسان معاصر در قالب داستان زوجی معمار در تهران امروز به تصویر میکشد. رهش برشی بسیار کوتاه از زندگی یک خانواده سه نفره است. آقا (علا) که معاون شهردار یکی از مناطق بالای شهر تهران است، و خانم (لیا)، که فارغالتحصیل رشته معماری است و در ادارهای شاغل نیست و در منزل به خانهداری و تربیت پسر حدودا ۵سالهشان (ایلیا) مشغول است. علا و لیا اختلافاتی اساسی دارند بر سر موضوعاتی که از آنها تعبیر به توسعه و پیشرفت میشوند. این اختلافات موجب بروز اصطکاکات و سلب آرامش از هر سه عضو خانواده گردیده است.
رمان رهش در مدت کوتاهی پس از انتشار، به دلیل استقبال خوانندگان، به چاپ چهاردهم رسیده و برنده جایزه ادبی جلال آل احمد است.
در قسمتی از این رمان میخوانیم:
«تهران -با این نماهای رومی- شده است برشی از معادن سنگ! معدنِ سنگِ عمودیشده بیریختی است منطقه یک تهران. حالا هگمتانه چه حرفی برای دانشجوی معماری دارد؟ بگذریم؛ اتوبوس که بین راه در لالجین ایستاد، رفتم و زیباترین بشقابها را انتخاب کردم. برای دوره دانشجویی کمی گران بود و کسی از بچهها طرفشان نرفته بود. دو تا برداشتم. یکی از دخترها که همیشه مانتوی جین میپوشید، گفت: بهبه! شاهزاده قصه ما هم وقتی اسب سفیدش را پارک کرد دم در خانه ویلاییِ لیا، برای کیک عصرانه بشقاب سفالی هم دارد!»