طریق بِسمِل شدن رمانی است از محمود دولتآبادی که با موضوع و محوریت جنگ و در واقع در ضدیت با جنگ نوشته شده است. شخصیتهای اصلی داستان یعنی فرمانده، سرباز، کاتب و اسیر در تپهای به نام «صفر» محاصره شدهاند و به دنبال راهی برای رسیدن به تانکر آب پایین دره هستند تا خود را از تشنگی چند روزهای که درگیرش هستند و مرگ و زندگیشان بدان وابسته است، پیدا کنند. اما داستان در اینجا و به این سادگی به اتمام نمیرسد، این کتاب تنها سرگذشتنامهای از جنگ ۸ ساله ایران و عراق نیست؛ در این داستان با بیان پرسشهای مفهومی، تصویرسازیهای فوقالعاده محمود دولتآبادی و تکگوییهای کاتب از لایههای عمیقتری از این داستان پرده برمیدارد. این پردهبرداری باعث میشود تا از نزدیک با زشتی و بدقوارگی جنگ و آنچه بر سر مردمانی که در آن شرکت کردهاند، واقع شده روبهرو شویم و با احساس حضور در شرایط مشابه، جنگ و کشتار و صفکشی انسان علیه انسان را از نزدیک بکاویم.
در قسمتی از این رمان می خوانیم:
«از جایی، نقطهای بر این کره خاکی گلولهای از دهانه لوله یک سلاح شلیک میشود: نه! از جایی، نقطهای در این کره زمین گلولهای سربی، سنگین و مخرب از دهانه فراخ لوله بلند یک سلاح سنگین شلیک میشود. دقیقتر از این نمیشود گفت، مگر اینکه بدانیم درون آن حجم نسبتا مخروطی چه میزان مواد انفجاری طراحی و جاگذاری شده است. این را ما نمیدانیم، شاید مغزی که فرمان فشردن دکمهای را میدهد هم نداند. چرا باید تصور کنم انگشتی فقط یک دکمه را فشار میدهد؟ ای بسا یک اهرم را پایین یا بالا میکشاند؟ چه میدانم؟ چه فرقی میکند، و چه تشخصی میتوان قائل شد برای اجزائی از یک ماشین گشتن که تک به تک آن، یک مجموعه، یک ترکیب را به وجود آورده باشند؟ پس گلولهای شلیک شد تا بعد از طی سفری که در خیال من طولانی میگذرد در جایی از همین زمین فرود بیاید، منفجر بشود، ویران کند و جایی را به آتش بکشد و ابری از دود در هوا بماند…»