رمانی با موضوعی فلسفی و هستی شناسانه است که در پی پاسخ دادن به پرسشهایی است که همیشه در جدال بین عقل و احساس مطرح میشوند. نویسنده در این رمان افکار، دینی، معرفتشناسی، جامعهشناسی و… خود را با زبان شخصیتهای داستان بیان میکند که بر پایه سه محور اساسی: شک، عدم قطعیت، تنهایی، بنیان نهادهاست. دغدغه اصلی نویسنده، یعنی خدامحوری و تفکر و اندیشه ایمان و تقدس و تلاش انسان برای کشف خود و کشف معنا و خدا، در داستان است که حتماً دارای ارزش فوقالعاده است. این رمان در حقیقت جزء آن دسته از داستانهایی است که روح دردمند یک انسان از خودبیگانه را به خویشتن خویش بازمیگرداند و انتظام میبخشد
برشی از رمان: نوشتههای پارسا را خواندم. گمان میکنم او عاشق شده بود. اما فکر نمیکنم خودکشی او ربطی به معشوقاش داشته باشد. احتمالا” او خودکشی کرد چون درکاش کوتاهتر از ارتفاع عشق بود. او به جای کنترل بر عشق، مغلوب مفهومی شد که برای او تازگی داشت. او نه از معشوق، که از عشق به شدت شکست خورد.حتی چنین به نظر میرسد که معشوقاش کوشیده بود تا او را در فهم عشق یاری دهد اما ذهن پارسا نتوانسته بود همهی ابعاد و پیچیدگیهای معنای عشق را درک کند. گویی عشق چنان غریب بر پارسا تابیده بود که با خطکشهای او اندازه نمیشد. و به همین سبب او قادر نبود آن را در کنار بقیهی چیزها در آن کتاب دستنویساش بچیند.
برای خرید کتاب به لینک زیر مراجعه فرمایید.