مشاهدههای اجتماعی، زنانه و ادیبانه
در کوچههای پراگ نوشتههای آفاقی ـ انفسی استادی زبانشناس است که برای تدریس برخی منابع مربوط به ادبیات فارسی به دانشگاه چارلز در پراگ رفته است. آنچه او از روزهای تدریسش در دانشگاه چارلز نوشته، آزادتر و بازیگوشانهتر از آن است که در ذیل سفرنامههای دانشگاهی یا سفرنامههای متعارف جای بگیرد. سفر البته نقش مهمی در این نوشتهها دارد. سفر نویسنده به پراگ، همزمان، آغاز سفری است به درون خود و زیرورو کردن فکرها و اندیشههای قاطع و قطعی نویسنده. اگرچه نویسنده با فروتنی مقصود از سفرش را اینگونه توصیف میکند: «من آمده بودم تا رود زندگی را در رگهای سفت و سخت و سرد این سوسیالیستهای یخزده جاری کنم. من با خود چشمههای جوشانی از ادب و عرفان آورده بودم.» (ص32)، اما به خلاف این خواست، نوع تأملات او نشان میدهد این سفر یکطرفه نبوده و سفر نویسنده به پراگ (بخوانید غرب)، سفر پراگ به درون او هم بوده است و او را با چالشهایی روبهرو کرده که بخش عمدهاش از سطور سفید میان کلام او خواندنی است؛ اگرچه در سطور سیاه، از باور قطعی و روشنبودنِ مسائل سخن رفته باشد.
کتاب در کوچههای پراگ از جنبههای متعدد جالب توجه است و خواندنی. یکی از این حیث که نویسندگانِ آثاری از این دست ـ آثاری غیرداستانی که مبنایش مشاهدات و تأملات نویسنده است ـ بیشتر مرد بودهاند. روشن است که استادان زن کمتر برای تدریس و به عنوان فرصت مطالعاتی به دانشگاههای خارج فرستاده میشوند یا خودشان میروند. و میان این کمترها هم نادرند کسانی که یادداشتهایی نوشته و منتشر کرده باشند، آن هم در قالب نوشتههایی که سویۀ شخصی تأملات مطرح است و اندیشهورزی و فراخوانیِ حسها در روبهرویی با موقعیتها اقتضای کار است. شاید یکی از موضوعاتی که به نویسندۀ کتاب در کوچههای پراگ آزادی میدهد حجابی است که او بنا به خواست و باور خودش، چه در تهران و چه پراگ، چه در دانشگاه علامه طباطبایی و چه دانشگاه چارلز بر سر دارد؛ بنابراین مشاهدۀ او از مشاهدهشدنش و تجربهها و دیدهها و دریافتهایش به خودی خود دردسرساز نیستند. و حُسن آن برای خواننده این است که میتواند شاهد مشاهدۀ نویسنده از موردِ مشاهده قرار گرفتنش باشد و از منظر تازهای چیزهای دور از چشمرسی را نظاره کند، انگار گشودهشدن پنجرهای از دلِ کورِ دیوار رو به مای خواننده.
در کوچههای پراگ، پراکندگی مضمونی مثل دیگر آثار آفاقی ـ انفسی پوششی است بر دغدغههای نویسنده که همۀ راههای پراگ، مشاهدات، گفتوگوها و اندیشیدنها به آن ختم میشود: زن، دینداری و آزادیهای فردی غرب. در کوچههای پراگ مشاهدۀ دنیای بیرون است، از منظر تفاوتهایی که یک زن مسلمان در موقعیت استادی دانشگاه با بحران ارزشهای دینی در جهان امروز دارد.
«خلاصهای از یادداشت مهری بهفر در نشریۀ رود»