پس از پیروزی انقلاب کبیر فرانسه، و در روزگاری که امپراتوری عثمانی اقوام و ملتهای بسیاری در آسیا و اروپا را تحت فرمانروایی داشت، اروپا نیز پا به عرصۀ ناسیونالیسم نهاد. چنین بود که شماری از ملتهای اروپایی در راه رهایی از چیرگی عثمانی، جنبشهای ناسیونالیستی خود را آغاز کردند. در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم که بسیاری از ملتهای تحت ستم عثمانی با دستیابی به آگاهی ملی به سوی دستیابی به استقلال پیش میرفتند، «ناسیونالیسم ترک» تنها در واکنش به جنبشهای ملتهای دربند، و زمانی موجودیت یافت که امپراتوری عثمانی کاملاً فروپاشیده بود.
بدینسان، عثمانیها که در دو گرایش سیاسی تمامیتخواهانه و توسعهطلبانه همچون «عثمانیگرایی» و «اتحاد اسلام» ناکام مانده بودند، دست به ابداع مشربی زدند که «ناسیونالیسم ترک» نام گرفت و از نظریههای لئون کاهون، تاریخنگار یهودی فرانسوی و تاریخنگاری به نام دوگن سود میبرد.
با پدیدارشدن «کمیتۀ اتحاد و ترقی» در افق سیاست عثمانی و پیروزی آن در شورش خود علیه سلطان عبدالحمید دوم که او را ناگزیر از اعادۀ حکومت مشروطه گردانید، ناسیونالیسم ترک وارد دورهای تعیینکننده گردید. با جداشدن بوسنی و هرزگوین از عثمانی، استقلال بلغارستان، پیوستن کرت به یونان و حملۀ ایتالیا به لیبی و سرانجام جنگهای بالکان- که تقریباً همۀ مستملکات اروپایی را از چنگ عثمانی بیرون آورد- جناح لیبرال کمیتۀ اتحاد و ترقی به سود جناح تندرو آن تضعیف شد. این جناح نه به «اتحاد اسلام» اعتقادی داشت و نه «عثمانیگرایی» را راهحلی میدانست. در این زمان یوسف آقچورا در رسالۀ خود، با بررسی نقاط ضعف دو گرایش «عثمانیگرایی» و «اتحاد اسلام»، راهحل را در اتخاذ خط مشیای مبتنی بر ترکگرایی دانست. اشارۀ او به حضور ترکنژادان در خارج از عثمانی و ضروریدانستن اتحاد همۀ این ترکنژادان، گرایشی را پدید آورد که امروزه «پان ترکیسم» نامیده میشود.
امروز گروهی بر اساس دیدگاههای آقچورا و دیگر نظریهپردازان پانترکیسم، آریاییان آذربایجانی در ایران را تنها به دلیل رواج زبان ترکی در میان آنها، ترکنژاد میدانند و با حمایت دولتهای بیگانه و با عوامفریبی، در پی گسترش این گرایش ضدایرانی و پیگیری امیال توسعهطلبانۀ خود در سرزمینهای ایرانی هستند.
کاوه بیات، تاریخنگار معاصر در کتاب پان ترکیسم و ایران تاریخچۀ شکلگیری پان ترکیسم و تحرکات آن در ایران را با اتکاء به آثار پایهگذاران این گرایش در کتابها و مطبوعات ترکیۀ عثمانی و قفقاز بررسی میکند.
او در فصل اول کتاب خود به چگونگی شکلگیری «ناسیونالیسم ترک» و نشاندادن مانعی که این گرایش سیاسی از آغاز در وجود و آثار بر جایمانده از هویت ایرانی در قفقاز و ترکیه بر سر راه خود میدید، میپردازد.
در فصل دوم کتاب، تحرکات تازۀ پانترکیسم در دهۀ 1300 خورشیدی، که به گونهای بیپرده و صریح، ایران را هدف خود قرار داده بود و واکنش محافل دیپلماتیک و مطبوعاتی ایران به این تحرکات گزارش شده است. مؤلف در ادامه به بررسی جریانهای پانترکیست در قفقاز و بهویژه جمهوری آذربایجان (اران) که موجودیت آن حاصل تحرکات پانترکیستی است، میپردازد.
در فصل سوم کتاب، واکنش ایران در برابر حملات پانترکیستها و کوشش ایرانیان برای ریشهیابی علل شکلگیری این گرایش و اتخاذ تدابیر دفاعی مقتضی در برابر پانترکیسم نمایانده میشود.
در بخش پیوستها، شانزده مقاله و مطلب از آثار نظریهپردازان پانترکیست و پاسخهای روشنفکران ایران بدانها آمده است که میزان اعتبار گرایش پانترکیسم و ادعاهای آن را به طور جدی با چالش روبرو میکند.