«ژان پل سارتر» فیلسوف و بنیانگذار مکتب «اگزیستانسیالیسم» (اصالت بشر) در 1959 نمایشنامۀ «گوشهنشینان آلتونا» را که بیانیهای ضد جنگ و در نقد عدالت تبعیضپذیر بود به رشتۀ تحریر درآورد.
نمایشنامۀ «گوشهنشینان آلتونا» روایتگر داستان خانوادۀ یک کارخانهدار است که در دوران جنگ جهانی دوم به اشکال مختلف به حزب نازی در تحقق آرمانهایشان یاریرسان بودهاند. سارتر این نمایشنامه را زمانی نوشت که دادگاه نورنبرگ جلادان هیتلر را محاکمه کرده بود. دیدگاه وی در رابطه با مسئلۀ جنگ و اعتراض او به مسئلۀ عدالت با جملهای از «فرانتس» (سرباز نازی) مشخص میشود: «آنهایی که ما را به خاطر جنایتهایمان به پای میز محاکمه میکشانند، خود بر سر مردم بیدفاع ژاپن، درست در همان زمان، بمب اتم میریزند.» سارتر میگوید: «چطور قضاتی که در امر جنایت بر متهمان خود پیشی میگیرند، میتوانند معیاری برای اجرای عدالت به شمار روند. آیا برتری آنها تنها به واسطۀ در دست داشتن قدرت نیست؟»
وی در نمایشنامۀ «گوشهنشینان آلتونا» اضمحلال خانوادۀ «گرلاخ» را درست یک دهه پس از پایان جنگ به نمایش میگذارد. دو کاراکتر اصلی، «گرلاخ» بزرگ و پسرش «فرانتس» که هر دو عامل جنایت در زمان جنگ بودهاند در نهایت دست به خودکشی میزنند.
در حقیقت در این نمایشنامه ژان پل سارتر مشکل دهشتناک قرن ما را به تصویر میکشد. «گوشهنشینان آلتونا» حکایتی از انزوای آدمیان است. حکایت تنهایی ترسناک بشر.