عزاداری شیعیان ایران به روایت سفرنامهنویسان، مستشرقان و ایرانشناسان: از صفویه تا جمهوری اسلامی
فرضیه مؤلف در این کتاب این است که عزاداری بهعنوان مهمترین بعدِ مناسکی شیعه مدام در حال تغییر بوده و در هر عصر، صورت و فرمی داشته (و خواهد داشت) متأثر از مجموعه شرایط اجتماعی، فرهنگی، سیاسی جامعه (بهطور عام) و ویژگیها، نیازها و مقتضیات دینداری و دینداران آن عصر (بهطور خاص). او سپس برای سنجش این فرضیه، نیاز به ترسیم خط تاریخی واحدی از این واقعه داشته و برای این کار نیاز به انبوهی دادههای تاریخی که نقطه نقطه آن خط را تشکیل دهند. مظاهری در بخش اول کتاب به جمع آوری منابعی از گزارشها و تصویرهای غیرایرانیان عمدتا غیرمسلمان از دوره صفویه تا قاجار و سپس از دورۀ پهلوی تا جمهوری اسلامی پرداخته و سپس در بخش دوم آثار نظری و تحلیلی ۴۰ نفر از مستشرقان و ایرانشناسان در موضوع آیینها و مراسم عزاداری را بررسی کردهاست. البته به گفتۀ خودش احصای منابع تحلیلی در این موضوع، بهجهت فقر ترجمه منابع شیعهپژوهی در مقایسه با گزارشهای تاریخی که در بخش یکم بررسی و تدوین شدهاند، ناقصتر است. اما درمجموع، میتواند منظری کلی از مهمترین نمونههای ادبیاتی را که با موضوع تحلیل عزاداری توسط پژوهشگران غیرمسلمان تولید شده است پیش روی مخاطبان قرار دهد.
اما مهمترین نکته دربارۀ این کتاب پر حجم 1750 صفحه ای این است که مخاطب آن چه کسانی می تواند باشد. مردم عادی که به این قبیل کتاب خوانیها علاقه نشان نمی دهند و برایشان اهمیت ندارد که فلان غیرمسلمان از دوستی و محبت ایرانیان نسبت به اهل بیت و بویژه امام حسین و نهضت عاشورا چه گفته است. برای محققان قلمروهای تاریخ و جامعه شناسی هم ارجاع به منابع در پانویسها و در صورت لزوم نقل قول مستقیم کوتاه آنها کفایت می کند و نیاز به نقل قولهای طولانی ندارند (حداکثر کتابی در دویست صفحه). محققان در پی آنند که تحلیلهای مؤلف از این داده ها را بدانند. به ویژه اگر آنها ببینند در این صفحات پر حجم کتاب (که شبیه کپی پیست شده اند) گزارش ها و ترجمه های گزینشی (که البته در فضای ایران گریزی از آن نیست) با همان شکل مغلوط اصلی به این کتاب منتقل شده اند و ببینند شرح حال مستشرقان با تبعیت از رویکرد ادوارد سعید به شرق شناسی (برای نمونه ص1331) و با همان نقاط ضعفی که در منابعی نظیر عبدالرحمان بدوی و خیرالدین زِرِکلی و ویکی پدیا میتوان یافت و بدون نگاه انتقادی کم و بیش نقل شده اند، تحقیق و کتاب درنظرشان آکادمیک و قابل توجه نمی نماید. تحلیلهای اندک مظاهری در جاهای مختلف در این کتاب چیزی جز تأیید فرضیه اش مبنی بر ارائه تنوع در صورت و فرم عزاداریها در دورانهای مختلف نیست. درونمایه ای که در کتاب قبلی او رسانه شیعه هم میتوان یافت. در مجموع میتوان گفت کتاب تراژدی در جهان اسلام یک اثر پژوهشی نیست ولی منبع خوبی برای دانستن اطلاعاتی است که میتواند دستمایۀ محققان برای تحلیلهای بیشتر و عمیقتر باشد. سعید عدالت نژآد
پاسخ به یادداشت نقد: پژوهشگر ارجمند آقای دکتر سعید عدالتنژاد یادداشتی کوتاه در نقد و ارزیابی کتاب «تراژدی جهان اسلام» نوشتهاند که لینک آن را در کامنت میتوانید بخوانید. قبل از هر چیز از توجه ایشان سپاسگزارم و از نکات ایشان بهره بردم. اما چند نکتهای در پاسخ به آن یادداشت: 1 نقد ایشان با این جملات آغاز میشود: «فرضیه مؤلف در این کتاب این است که عزاداری بهعنوان مهمترین بعدِ مناسکی شیعه مدام در حال تغییر بوده و در هر عصر، صورت و فرمی داشته (و خواهد داشت) متأثر از مجموعه شرایط اجتماعی، فرهنگی، سیاسی جامعه (بهطور عام) و ویژگیها، نیازها و مقتضیات دینداری و دینداران آن عصر (بهطور خاص)». این نشان میدهد ناقد محترم، در همین سطرهای نخست به خطا رفته است. شاید هم بیان من بهاندازهی کافی رسا نبوده است. چون در همان آغاز مقدمهی کتاب (ص 21) نوشتهام که این فرضیهی من در کتاب «رسانه شیعه» است (نه کتاب «تراژدی…») تا نسبت دو کتاب را توضیح دهم. در همان مقدمه و نیز در چند جلسهای که تاکنون برای نقد کتاب برگزار شده توضیح دادهام که من یک پروژهی پژوهشی شخصی دارم که از حدود سال 81 آغاز شده، با هدف بررسی روند تغییرات مناسک عزاداری شیعیان در ایران و فهم منطق این تغییرات. فرضیهای که در مقدمه نوشتهام و ناقد محترم نقل قول کردند درحقیقت فرضیهی کلی پروژهی من است و در راستای ادامه و تکمیل رسانه شیعه. من برای سنجش این فرضیه طبعاً به دادههای کافی نیاز داشتم و برای همین چند پروژهی خرد ذیل پروژهی اصلی تعریف کردهام. گردآوری گزارشهای مستشرقان از عزاداری یکی از آن چند پروژه است که قرار بوده دستهای از دادههای موردنیازم را تأمین کند. گردآوری و تدوین گزارشهای رجال، آرای فقها، روایات، گزارشهای مطبوعات و چند مورد دیگر را هم در دستورکار دارم و برای هرکدام پروژهای تعریف کردهام و هریک در مرحلهای از انجام به سر میبرند. این روزها هم سرگرم نهاییکردن گزارش یکی از همین پروژهها هستم که انشاءالله در سال آینده منتشر خواهد شد. طبق برنامه و اگر مشکلی پیش نیاید و بتوانم ادامه دهم، برآوردم اینست که انشاءالله این پروژهها تا سال 1410 به پایان برسند. به عبارت دیگر من یک بازهی حدوداً سیساله برای خودم تعریف کردهام تنها ناظر به گردآوری و تدوین و تنظیم دادههایی که امید دارم نهایتاً در بررسی فرضیهام بهکار آیند. اگر عمری بود. بعد از پایان این چند خردهپروژه، یعنی از 1410 به بعد تازه کار اصلی من یعنی تحلیل جامعهشناختی آغاز میشود. با این اوصاف، چنانکه در مقدمهی کتاب هم نوشتهام، انتشار تراژدی جهان اسلام مثل آن است که یک محقق حین تحقیق دادههایش را مستقلاً جهت استفادهی دیگر محققان همحوزهاش منتشر کند. نوعی بهاشتراکگذاری داده و تحلیلهای خرد حین انجام تحقیقی کلان. اینکه چقدر این اشتراکگذاری مفید و لازم بوده را پژوهشگران حوزهی مناسک شیعی باید قضاوت کنند و امیدوارم آنها قضاوتی مشابه ناقد گرامی نداشته باشند. این اندازه میدانم که اگر مشابه چنین پژوهشی موجود بود، نیاز نبود کسی مثل من که رشته و حوزهی اصلی کارش هم جامعهشناسی است، هفت سال از عمرش را صرف انجام این پژوهش کند و حداقل به اندازهی هفت سال زودتر میتوانستم تحلیل نهاییام را آغاز کنم. 2 ناقد گرامی این پرسش را طرح کردهاند که «مخاطب کتاب چه کسانی میتواند باشد؟» و در ادامه مشخصاً از دو دسته مخاطب نام بردهاند: «مردم عادی» که به زعم ایشان «به این قبیل کتابخوانیها علاقه نشان نمیدهند و برایشان اهمیت ندارد که فلان غیرمسلمان از دوستی و محبت ایرانیان نسبت به اهل بیت و به ویژه امام حسین و نهضت عاشورا چه گفته است»؛ و دوم «محققان قلمروهای تاریخ و جامعهشناسی» که به نظر ایشان برایشان «ارجاع به پانویسها» کفایت میکرد. به نظر میرسد کتاب من، مثل هر کتاب دیگر و ازجمله مثل کتابهای خود آقای دکتر عدالتنژاد یک دسته مخاطب عام و نامشخص میتواند داشته باشد که به هردلیل، از علاقهی شخصی و یا از سر تصادف یا هرچه به سراغ کتاب خواهند رفت، و یکسری مخاطب خاص که هر مولفی حین نگارش آن را درنظر دارد. روشن است که من برای مردم عادی این کتاب را ننوشتهام. فیزیک کتاب و زمینهی انتشارش (در مجموعه #کتابهای_سرو که مطالعات شیعهشناسی است) هم این را نشان میدهد. البته برخلاف نظر ناقد محترم گمان میکنم استبعادی ندارد که مخاطب عام هم از کتاب بهرهی خودش را ببرد. آن مخاطب عام میتواند از یک علاقمند به تاریخ که ممکن است فقط برشهای نقل قول کتاب را بخواند باشد تا یک کارگزار مذهب (مبلغ دینی، روحانی، مداح) که بخواهد پیشینهی تاریخی حوزهای که بدان اشتغال دارد را بیشتر بشناسد تا دیگر اقشار. اما در مورد محققان باز امیدوارم آنها قضاوتی متفاوت از ارزیابی دکتر عدالتنژاد داشته باشند. باید صبر کرد و واکنش دیگر محققان را دید. خصوصاً مخاطبان مشخصی که من درنظر داشتم یعنی پژوهشگران حوزه مطالعات اجتماعی تشیع و مناسک شیعی. گمان من اینست که چنین منبعی برای این دسته از محققان راهگشا و مفید است و هم میتواند آنها را از صرف وقت و انرژی مستقل برای گردآوری و تنظیم چنین دادههایی تا حد زیاد بینیاز کند و هم الهامبخش پژوهشهای تازه باشد. دلیل آوردن متن کامل گزارشها همین بوده که این دادهها برای پژوهشهای بعدی خودم و دیگران فرآوریشده باشد. اینکه چنین خواهد شد یا نه را آینده مشخص خواهد کرد. شاید حالا برای قضاوت زود باشد. 3 در مورد شرح حالهایی که در کتاب برای سفرنامهنویسان و مستشرقان آوردهام و آقای دکتر عدالتنژاد از آنها به «ویکیپدیایی» تعبیر کردهاند، در مقدمه توضیح دادهام که چه ضرورتی برای آوردن آنها بوده است. این کار، مبتنی بر یک پیشفرض معرفتشناسانه است. اینکه یکی از سنجههای ارزیابی روایتهای تاریخی نظیر گزارشهای مستشرقان از عزاداری، شناخت و بررسی زمینهی تولید روایتهاست از خود شخص راوی. 7 مشخصه را در مقدمه ذکر کردهام که میتوانند مانند دستگاهی به کار سنجش روایتهای نقلشده در کتاب بیایند. در تنظیم شرححالها و جداول کمکی هم این 7 مشخصه را مدنظر داشتهام. علاوهبر این، در مورد هر فرد، پس از آوردن شرح حالش و پیش از نقل قول گزارشش، دربارهی آن گزارش نوشتهام. هرچه گزارش و راوی مهمتر بوده، توضیحات بیشتری دادهام. اتفاقاً تنها به توصیف اکتفا نکرده و در موارد لازم یا آنجا که امکان ورود داشتهام، به نقد گزارشها هم پرداختهام. مثلاً استدلال کردهام که چرا فلان گزارش نمیتواند محل اعتنا باشد یا برعکس چرا فلان گزارش و تحلیل در بحث کتاب بسیار مهم است. یا فلان گزارش، اساساً انتحال است یا در تاریخ ذکرشده برای گزارش نمیتواند صحیح باشد و نظایر اینها. و این تازه منهای تحلیلهایی است که در آغاز هریک از فصول درباره کیفیت برگزاری عزاداری در هر مقطع آوردهام و در چشم ناقد محترم «اندک» جلوه کردهاند. البته ایشان در حاشیهی یادداشتتان (در صفحه فیسبوک) نوشتهاند که بررسی سه جلد کتاب را در 10 ساعت به انجام رساندهاند و این موارد نکاتی است که انتظار نمیرود در یک بررسی 10ساعته به چشم آیند. 4 در پایان ناقد محترم قضاوت کردهاند که «درمجموع میتوان گفت کتاب تراژدی در جهان اسلام یک اثر پژوهشی نیست ولی منبع خوبی برای دانستن اطلاعاتی است که میتواند دستمایهی محققان برای تحلیلهای بیشتر و عمیقتر باشد». این قضاوت ایشان است و برای من هم محترم. البته نمیدانم کدام تعریف از پژوهش و اثر پژوهشی مدنظر بوده است. گمان میکنم حتی اگر کتاب را به زعم ایشان صرفاً یک «تدوین» بدانیم و نه بیشتر (که به نظرم قضاوت شتابزده و نادرستی است)، نفس همین بررسی بیش از 450 منبع و استخراج دادههای قابل اعتنای تاریخی در موضوعی مشخص و گردآوری و تدوین و تنظیم آن دادهها خود پژوهش است و دقیقاً همان کاری است که انتظار میرود یک پژوهشگر انجام دهد. به عبارت دیگر ناقد محترم باید مشخص میکردند که کتابی با زیرعنوان «عزاداری شیعیان ایران به روایت سفرنامهنویسان، مستشرقان و ایرانشناسان» باید حاوی چه مطالبی میبود تا اثر پژوهشی محسوب میشد که حالا نیست؟ درهرحال من هم مانند دکتر عدالتنژاد امیدوارم ثمرهی پژوهشی که زحمت بسیاری برایش کشیدهام، «منبع خوبی برای دانستن اطلاعاتی… [باشد] که میتواند دستمایهی محققان برای تحلیلهای بیشتر و عمیقتر باشد.»