مهمترین وظیفه فلسفه، نقد است، نقد حکم های کلی و شعارهای متداول و جا افتاده. شماره ی این حکم ها و شعارها در هر موضوع فراوان است و به همین دلیل برای هرکدام فلسفه ای داریم: فلسفه ی ریاضی، فلسفه ی فیزیک، فلسفه ی ادبیات و غیره. وظیفه ی فلسفه ی ادبیات شاید از فلسفه ی موضوع ها ی دیگر سنگین تر بوده است. زیرا در این جا با بحث های پیچیده تر و مبهم تر سروکار داریم و شماره ی حکم ها و شعارها حد و حصری نمی شناسد. در واقع هر «ایسم» ادبی برپایه ی چند حکم و شعار بنا شده است. البته هرحکم کلی، ماهیت فلسفی ندارد. برای مثال این حکم که «شعر بدون تصویر ممکن نیست» یا حکم هایی که به مخالفت یا موافقت با پای بندی به وزن یا ترکیب وزن های مختلف یا درهم ریختن نحو شعر می کنند، حکم هایی است که با معیار های فلسفی صرف نمی توان آن ها را ارزیابی کرد.