شهادتنامه شیخ فضل الله نوری (با ضمیمه وصیتنامه منتشر نشده او)
در جهان وجود، انسان، طرفه موجودی است که« بال پرواز» ملائک و «پنجه ی خونریز» درندگان را – یکجا – با خود دارد، و هریک را که بکار می گیرد، میدانی فراخ و بی نهایت در پیش روی اوست. در طالع شگفت آدمی، دو صفحه ی سفید و سیاه گذاشته اند: یا انس به حق یافتن، و با ساکنان حرم قدس راز گفتن و همچون پرنده ای سبکبال پر کشیدن و تا … بام کوی دوست پرواز کردن. و یا به خاک چسبیدن و راه گرگان و خوکان و روبهان گزیدن و به چاه نفس امّاره غلطیدن و از هر دد و دیوی فروتر شدن!… چنین موجود شگفت، که در نوسان بین «قرب» و «بعد» از حق، می تواند از فرشته بسی برتر و از حیوان بسا بدتر شود، به حجّتی آشکار و قاطع – چونان آفتاب صبحگاهان – نیاز دارد که زیباترین صحنه ی عروج انسان از خاک تا خدا را، همراه و همزمان با زشت ترین صحنه ی پلیدی همو بر روی خاک را، پیش دید وی به نمایش گذارد و چشمه ی جانش را از زلال حقایق هستی پر سازد.