ابوعلی مسکویه، فیلسوف و مورخ قرن چهارم هجری، نه فیلسوفی طراز اول است و نه مورخی که نتوان او را نادیده گرفت. پس چه ویژگیای دارد که محمد ارکون او را در مقام نمایندۀ انسانگرایی اسلامی قرن چهارم برگزیده و اثری مفصل را به او اختصاص داده است؟
ارکون چنین پرسشی را برخاسته از سیطرۀ نظریهای در تاریخ افکارنویسی سنتی غربی میداند که فقط نوابغ را سازندۀ تاریخ و شایستۀ مطالعه میبیند و البته نبوغ آنها را نه محصول فضا و زمانهای خاص، بلکه امری ذاتی و بیارتباط با محیط اجتماعی و فرهنگی زندگی آنها میداند. روش تاریخ افکارنویسی سنتی مستشرقان غیر از شیفتگی دربارۀ «نظریۀ نبوغ ذاتی» در چنبرۀ مسئلۀ اصل و منشأ نیز گرفتار است. این روش فکر فلسفی و علمی در جهان اسلام را صرفا به اخذ و اقتباس منفعلانۀ فلسفۀ یونانی منحصر میداند و آثار فلسفه و علم اسلامی را عاری از هر اصالت و ابتکار میبیند؛ زیرا بدون اینکه چیز جدیدی به علم و فلسفۀ یونانی بیفزاید، فقط ظرف رسانایی بوده است که اندیشۀ یونانی را در خود نگه داشته، سپس به جای دیگری (غرب لاتین مسیحی) منتقل کرده است و البته برای مورخ اندیشۀ اسلامی، کاری جز فهم تحریفها و بدفهمیها و اشتباههایی که در ترجمه رخ داده است نمیبیند.
ارکون با نقد این سنت تاریخ فکرنویسی به پژوهش در زندگی و آثار مسکویه در چارچوب زمانی و مکانی فرهنگ اسلامی در قرن چهارم میپردازد و تصویری پویا و گیرا از زندگی فکری و اجتماعی آن دوره ترسیم میکند. وی به بررسی کارکرد روانی ـ اجتماعی آثار مسکویه و نقش آنها در شکلگیری انسانگرایی تمدن اسلامی میپردازد و نشان میدهد این آثار نه فقط در شکلگیری این انسانگرایی، که در گسترش و بقای آن هم نقش داشتهاند. از نظر او مسکویه انسانی فرهیخته است که با همۀ نقصهای اخلاقی و امتیازهایش با همۀ آشفتگی درونی و اقدامات بیرونیاش و با جرئت نقادانهاش نمایندۀ اجتماعی است که در آن زیست میکند.
اهمیت مسکویه در میان متفکران همعصرش در این بود که هم فیلسوف بود و هم مورخ. تجارب الامم اثر تاریخی مسکویه، پرده از شخصیت دوبعدی او بر میدارد و نشان میدهد که مسکویه هم حکیمی نظریهپرداز است و هم ناظری هوشمند که اعمال و اقدامات حاکمان را زیر نظر دارد و ثبت میکند.
روشی که ارکون برای پژوهش درباب ابوعلی مسکویه با قراردادن او درون بافت و محیط اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی زمانهاش در پیش میگیرد او را قادر میسازد که در «فرجام سخن» به بحث دربارۀ این پرسش بپردازد که چرا مسلمانان نتوانستهاند وارد دوران مدرن شوند. حتی اگر پاسخ و نظر او را نپذیریم، باید اذعان کنیم که این اثر محمد ارکون، برعکس آثار دیگرش که بیشتر طرح و پیشنهاد پروژههای عظیم فکری و ارشاد دیگران به انجام آنهاست، یگانه اثر تحقیقی اوست که در حکم نمونهای درخشان در تاریخ فکر یا تاریخ اندیشهها خواندن آن توصیه میشود.
«خلاصهای از یادداشت مسعود صادقی در نشریۀ رود»