بازآفرینی تاریخ و گذشته در روند بازنگری ها و بازکاوی های مورخان، هماره از پیوندی سه جانبه برآمده است؛ از رابطه متقابل و چند وجهی تاریخ و تاریخ نگر و تاریخ نویس(: پژوهه و پژوهیده و پژوهنده). مراجعه به متن های تاریخی، اعم از روایی و تحلیلی و … هرگاه با نگاهی آسیب شناسانه همراه باشد، برمی نماید که چگونه هر نسلی در زمانه خود، با گرایش هایی خاص به رویدادها نگریسته، اسناد را واکاویده، از دوباره برمی سازد، سامان می دهد، و پس از آمیزشی ” دل انگیز و خوش خاطر!” از این “دوباره سامان یافته ها” با”پرسمان” اصلی خویش، از “حقیقت” و “واقعیت” رخدادهای تاریخی سخن می گوید؛ سخن می گوید تا تاریخ نگاری را به حرفه ای علمی و دانشگاهی راه برد که با پنهان کردن چگونگی بازسازی و بازپردازی حقایق و واقعیت های مورد ادعایش، در فرجام می کوشد که گفتمانی سیاسی و ایدئولوژیک پیش رو نهد؛ گفتمانی که تاریخ پرداز است نه تاریخ نگار.